قسمت

داستان از اونجایی شروع شد که طی یک عملیات غافلگیری متوجه شدم که ......بعله منم بار     دارم اونم چه باری ؟بارِشیشه ..............هنوز توی پوست خودم از بهت و خوشحالی نمیگنجیدم و میخواستم همه چیز را اینجا بنویسم که شوشویی زنگ زد........... ناراحت بود ....گریه میکرد ......

پدرش فوت کرده بود ...دقیقا ۸ ساعت بعد از نی نی دار شدن ما .....اسمشو گذاشتم قسمت ...حکمت .....نمیدونم پدر شوشویی مرد نازنینی بود که فکر نکنم دیگه همانندش پیدا بشه و از شنیدن همین خبر حال منم بد شد و جریان بارداری ام هم پیچیده ...الان چند روزی هست که اوضاعم نابسامانه .......افتادم روی خونریزی ...دکتر رفتم استراحت مطلق نوشته اما فعلا ی جورایی امکانش نیست اومدم اداره که نباید می اومدم باید به رئیسم هم بگم .....فعلا موندم چه کنم دیروز داداشی اومد پیشم و بنده خدا کلی ازم مراقبت کرد اخه شوشویی هم واسه امتحانش مجبور شده بود بره امرو هفته پدر شوشویی و شاید من نتونم شرکت کنم .....

نظرات 16 + ارسال نظر
sima دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://masitahgigi.blogfa.com

مبارکه خانم خانم ها
می دونستی من برعکی مشکل تو رو دارم، همسری من اهل رفت و امد نیست، بیشتر وقتها من تنها میرم
مادر شدنت مبارک دوستم، مراقب خودت باش
خدا پدر شوهرت رو هم بیامرزه، ایشالله بقای عمر بقیه بازمانده ها عزیزم

ریتا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام گلم نمیدونم باید تبریک بگم یا تسلیت
فقط اینو بگم که اصلا نباید خودتو ناراحت کنی. اصلا به قضیه پدر شوهرت فکر نکن و خونشون هم نرو زیاد خودتو این موقعیتها قرار نده چون خیلی اضطراب برات بده! همینطورکار زیاد وسنگین. باید خیلی مراقب خودت باشی. سرکار هم نرو.میدونیمن سقطکردم همش خودمو مقصر میدونستم و همش خودمو ملامت میکردم. باید مراقب خودت باشی که خدایی نکرده بعدا خودت رو ملامت نکنی. سر کار نرو خانومی.

سلام عزیزم ...ممنون از اینهمه ابراز لطفت
ریتا جون واقعن شرایط طوری نبود که نتونم برم تا جاییکه امکان داشت خودمو نشون فامیلاشون دادم اما از کار کردن معاف شدم خانواده شوشویی هم با اون اوضاعشون بازم خوب هوای منو داشتن

کتایون دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ http://kati28.blogfa.com

نمی دونم بهت تبریک بگم یا تسلیت؟ اما نه اول بهت تبریک می گم و خیلی برات خوشحال شدم.بعد تسلیت می گم.چون بزرگ نازنینی رو از دست دادین.
من سالهاست به این واقعیت پی بردم که با رفتن یه عضو از یه فامیلی به سرعت یه نفر دیگه جایگزین می شه.حالا یا تولده یا ازدواج. دقت کنی خودت هم متوجه می شی.
خیلی مراقب خودت باش.3ماه اول خیلی مهم و حساسه.حتما استراحت کن.هیچی مهمتر از سلامت خودت و بچه ات نیست.می بوسمت.

ممنون عزیز دلم ...خودمم این موضوعو را میدونم همونطور که مادر بزرگم فوت کرد و خدا به دایی ام پسری داد که غم از دستدادن مادرش را از یاد ببره و حالا هم برای شوشویی و خانواده اش این اتفاق افتاد

شیرین دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ http://shirinrassouli.blogfa.com/

اولا مبارکهههههه


دوما تسلیت میگم اما مراقب خودت باش خیلی زیاد

بابت هر دو ممنون مرسی

هلیا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

اول تبریک زیاد به خاطر این خبر خوب.
بعد هم تسلیت به همسرتون .
خیلی مراقب این فرشته کوچولوت باش عزیزم.

ممنون

ریتا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ http://rita90.persianblog.ir/

سلام خانومی زنگ زدم حالتو بپرسم گوشیت خاموش بود. 937 رو میگم. خونه هم زنگ زدم در کمال ناباوری خودت نبودی و یه آقای که فکر کنم برادرت بود جواب داد. اومده کمکت؟ مراقب خودت باش گلم

سلام عزیزم ...اون خطم اره خاموشه اما کی زنگ زدی که داداشی یادش رفته بهم بگه آره اومده کمکم و حسابی هم ذوق زده شده بابت نی نی داری ..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ق.ظ http://Guilty.blogsky.com

Movazebe khodet bash harfe Dr am gush kon, chon tahala harkari mikardi Be khodet zarar mizadi, Alan paye ye adam e dige vasate ,ke zendegish tu dastate...omidvaram hamechi bekhubi pish bere

رها پویا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

به به ترنجی خودم... به سلامتی. نگران نباش عزیزم .
آخ پس پدر جان فوت کردند. روحشون شاد

به فکر نی نی باش عزیزکم

اره متاسفانه ...خیلی خیلی دلم براش تنگ شده و ناراحتم که چرا الان که باید باشه و بتونه نوه پسری اش را ببینه نیستش و اینم مثل تموم اون آرزوهای دیگه اش به جایگاه ابد ایش برد اما خودم معتقدم که این حتما حتما حکمتی داشته و داره

ریتا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام خانومی.چرا ازت خبرینیست. حالتون خوبه؟ هرجا باشی امیدوارم شاد باشی

اومدم خانمی درگیر مسائل مراسم پدر شوشویی بودیم

مژگان امینی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

خداوند ایشان را رحمت کند.
خودت الان چه طوری؟

حالم خیلی خیلی بهتره مژگان جون فقط ترس و دلهره دارم اونم نه یکم خیلی زیاد

کورش تمدن پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام بانو
نمیدونم اول تبریک بگم یا تسلیت
خدا رحمت کنه پدر همسرتون را
ایشاا... که وجود یه کوچولو بتونه زندگیتون رو زیباتر از قبل بکنه

ممنون از لطفتون

آرنیکا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ق.ظ http://arnikaaaa.blogfa.com

الهی .... مواظب خودت و اون نخود توی دلت باش عزیزم
روح پدرشوهرت شاد..

کتایون جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ http://kati28.blogfa.com

ترنجی؟ نیستی؟ یه خبر از حالت بده.منتظرم.

ریتا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام خانومی کجایی؟ نگرانتم. چرا یه خبر از خودت نمیدی؟

مژگان چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://یک دنیا عشق

وایییییی سلام خانمی.مبارکا باشه بسلامتی.
امروز تازه ادرس جدیدتو دیدم.
خیلی خوشحال شدم.پس تو هم نی نی دار شدی به سلامتی.مراقب خودت باش دوستم

انشالله روزی خودت باشه عزیزکم

سیستم افزایش بازدید یازده صفر یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 ب.ظ http://1100011.ir

بهترین کد افزایش بازدید
بازدید خود را سه برابر کنید
افزایش بازدید رایگان به روشی نو ، که در هیچ سایت دیگری وجود ندارد

http://coding.1100011.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد