شما چی میگین؟

تقریبا هیچ وقت به این روشنی نمیدونستم که چی میخوام ....که تصمیمم چیه ؟که دودل نباشم و بدون هیچ فکر اضافه ای اونی که دلم میگه را انجام بدم .....الان اینو دقیقا میدونم که با توجه به تموم سختی کاردر اصفهان اما من آماده ام که همه اش را به جون و دل بپذیرم حاضرم حتی بیدارشدنهای اول وقت ساعات کار طولانی زیر آب زدن های همکارام وووووو همه را حاضرم بپذیرم فقط برای یک چیز و اون خود خود اصفهانه .....من عاشقشم با اینکه سالهای کمی را در اونجا بودم از همه چیزش لذت میبرم و دوسش دارم شاید اگر ازدواج نکرده بودم و این شرایط پیش اومده بود مثل الان سریع قبول میکردم اما الان ................من دیگه تنها نیستم که بخوام تنهایی تصمیم بگیرم بخوام فقط به خودم فکر کنم تا چند وقت دیگه ی عضو کوچولو به ما اضافه میشه و باید اون را هم در نظر بگیرم آیا میتونم خستگی کارم را توی خونه پنهون کنم؟آیا میتونم زیر آب زنی همکارم را نادیده بگیرم و یا خشم رئیسم؟آره تنها بودم میتونستم اما با وجود این عضو جدید دیگه نه ...................اینجا آرامش کاری دارم اما لذت کاری ندارم واقعا ندارم احساس میکنم عمرا به بطالت میگذره اونجا اصفهان را دارم مامان را دارم حتی دانشگاه حتی کلاسهای مورد علاقه ام و اینجا از کوچکترین لذت  هم محرومم ..........اینها رو نوشتم تا بگم من واقعا از ته دلم میخوام که برم .....اما  

دوروز پیش رئیس ,در مورد  انتقالی ام باهام صحبت کرد گفت ببین خانم ترنجی من چون باهات توی این مدت صمیمی بودم و واقعا مثل خواهرم میمونی و حتی بعد از ازدواجت هم باهامون فامیل شدی خیرتو میخوام و به نظرم این کارو نکن .....انتقالی ات الان جور شده اما موافقت من را میخواد اگه از من میشنوی منی که سالها توی این سیستم کار کردم بهت میگم نرو اصفهان اونجا نمیزارن به این راحتی کار کنی اذیتت میکنن.....  

مامان به آقای مهربان زنگ زده بود اونم همین حرفهارا زده و اینکه من به خاطر خودش و شما تمام تلاشم را برای انتقالش کردم و تا زمانی هم که باشم حمایتش میکنمام اما تا چند ماه دیگر هم خودم بازنشسته میشم  ولی  ضرر میکنه اینجا کارش خیلی خیلی زیاده..... 

شوشویی هم گفت که اولم من نمیتونم کارم را از اینجا به اصفهان انتقال بدم و دوما تا چند ماه دیگه خونمون را اینجا تحویل میگیرم و سوما من مخالفم (به همین صراحت!)  

 

 

من همه اینهارو شنیدم .......حالا  نظر شما چیه؟

نظرات 6 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ http://hamnafas-zahra.blogsky.com

در دکان عاشقی چه باید به طلب معشوق عرضه کرد؟!
قرامت عشق را نتوان با چرتکه ای جز احساس ودل تسویه کرد!
من به دنبال دکان عشقم! نشانم دهید؟!
به خانه ام بیا ترنج عزیز

رها پویا پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

خودت خوبی ترنج جونم؟ نی نی مون چطوره؟
ترنج جان وقتی همسر خان میگه مخالفم و این همه در این مورد نظر مخالف هست تو هم فعلا اصرار نکن.
میدونم سخته ترنجم میدونم

اره چی کنم فقط باید بسازم ....

مژگان امینی جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

امیدوارم همسرت را با خودت همراه کنی.
یکی را سراغ دارم همسرش از این افکار قومی قبیله ای و مهمان بازی ها داشت به تهران منتقل شد همسرش هم قرار شد بعد از او بیاید . ده سال از آن قضیه می گذرد هنوز که هنوزه خودش و دو بچه اش تهران هستند و شوهرش منتقل نشده ! هفته ای یک بار به آنها سر می زند بقیه اش پیش مامانش است.
اما هر کاری خودت صلاح می دانی انجام بده.

قومی قبیله ای؟
خوب من دوست ندارم جدا از هم باشیم تازه فک کنین همین طوری شوشویی من اصلا پیداش نیست و همه اش سر کاره حالا اون مدلی هم که بشیم که دیگه هیچی

مژگان امینی شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
خوبی ؟

سلااااااااااام
ممنون شما خوبی؟

ریتا شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام گلم. خیلی خوبه اتفاقا به نظر من بری خوبه. چون یکی هست ازبچه ات مراقبت کنه. الآن میگی میذارمش مهد کودک ولی اون موقع هر روز به یه بهونه و مریضی کوچیک بچه ات رو تو مهد نگهداری نمیکنن و باید بشینی تو خونه از بچه ات مراقبت کنی. خب وقتی نزدیک مامانت باشی بچه ات رومیذاری پیشش. راستی خونتونم میبرید دیگه؟

نظر خود منم همینه دوست دارم برم اما خوب شوشویی قبول نمیکنه وقتی میگه من نمیتونم بیام منم نمیتونم بگم میخوام برم .....عاقلانه نیست و دوست هم ندارم برای کارم توی زندگیمون اختلاف داشته باشیم فعلا که انگار موندگاریم

ریتا چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ

خیلی خوبه. سر مسائل این مدلی نباید زیاد اصرار کرد و اصل باید بر پایه همدلی و تفاهم باشه. اما اگه میتونستید و میرفتید برای نی نی دار شدنت راحتتر بودی. اما خب همسرت مراقبت هست و ان شاء ا... اگه نی نی مراقبت خاصی نیاز داشت کمکت میکنه

منم دوست داشتم بریم اما دلم نمیخواد سر این مسئله از شوهرم جدا باشم و هیچ موقع نیبینمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد