اندر حکابات مبارزه ما با شوشوییمان !

شوشو جدیدا زده به کار ورزش .....خاطرات دوران جوانی ،دوستاشو دیدن و شنیدن اینکه  استیلت  را از دست دادی چقدر چاق شدی و ازین حرفها همه اش باعث شده صبحها زود از خواب بلند بشه و هی توی اتاق شروع کنه دویدن و نرمش کردن ......امروز هم  مثل روزای قبل هی می دوید و نرمش میکرد ...حالا شاید تاثیر فیلم دیشب بود یا حس خوب خودم گفتم منم ورزش میکنم اما ففط تمرین کومیته (مبارزه در کاراته) و تو فقط دفاع کن  ...خوب من تا چند تا کمربندمبتدی کاراته را دارم شوشویی هم برای تیم استان ووشو در سالیان دور انتخاب شده بوده و حسابی رزمی کاره  این مدلی شد که ما هردوتا تحت تاثیر فیلم دیشب که اتفاقا یک سریال کره ای بود شروع کردیم لگد پرونی .....هی شوشو میگفت نزن ولی من ول کن نبودم بهش گفتم تو فقط دفاع کن هیچ کار دیگه ای نمیخواد انجام بدی اونم بیچاره دستاشو گرفته بود جلوی صورتش منم یکی میزدم تو صورتش تا می اومد دفاع کنه با پام میزدم توی شکمش حالا اونم به خاطر نی نی هیچ کاری نمیتونست بکنه ...خلاصه خیلی خوش گذشت این هورمون آدرنالین من حسابی سرحالم کرده بود ولی بیچاره شوشویی دلشو گرفته بود و غر غر میکرد (اینم از اثرات مثبت پدر شدنه دیگه )  

 یادش به خیر اون موقع که میرفتیم کاراته همین طوری با مرمرک کومیته میزدیم و مامان بیچاره فکر میکرد ما داریم دعوا میکنیم گیس کشی و ازین حرفها و دیگه منعمون کرد که بزنیم  چشم و چالمون را در بیاریم و این طوری شد که اون استعداد لگد پرونی ما در نطفه خفه شد و به صورت بالا امروز شکوفا شد و حسابی من را سرحال کرده بود   اما اون نی نی بیچاره نمیدونم در چه حالیه ولی فکر کنم وقتی من که مادرشم خوشحال باشم  اونم خوشحال میشه و بهش خوش میگذره دیگه .....