این روزهای من

ی ژاکت خوشگل برای پسملکی بافتم ...خودم که باورم نمیشد بتونم از عهده اش بر بیام مخصوصا اینکه آموزشم از راه دور و تلفنی بود  ....ی ژاکت سفید با رگه های سبز و آبی و زرد ....برای یک سالگی پسملکی میشه و اون میتونه اون موقع بپوشه و پز مامانشو بده  

اتاق خوابمون را هم تقریبا درست کردیم صاحبخونه محترم جمعه صبح اومد و اتاق خواب را با سنگ ریزه و خاک یکی کرد چون اتاق جای لوله بخاری نداشت و صاحبخونه وشوشویی از صبح شروع به سوراخ کردن و کندن سقف کردن و کارشون تا ساعت ۲ بعد از ظهر طول کشید و ما هم حالا اتاق خوابمون یک جای لوله بخاری خوشگل داره اما هنوز بخاری نداره  

خدا خیر هم بده به برادر شوهری و خواهر شوهری که هردوتاشون دیروز که من سر کار بودم همچین اتاقو مرتب و تمیز کرده بودن که نگو تازه تموم وسایل را هم چیده بودن و من کلی ازین حرکت ترنج پسندانه شان خوشحال  شدم  

دیشب هم با تیبا رفتیم برای قالیچه و روتختی اتاقمون ...من ی مشکلی دارم و اون اینه که  اصلا نمیتونم در مورد اتاقم نظر بدم هیچی توی ذهنم نمیگنجه یا بهتر بگم هیچی چشممو نمیگیره مثلا من توی ذهنم ی روتختی با تنالیته آبی میخوام اما هر چی آبی میبینم خوشم نمیآد قالیچه آبی هم هر چی دیدم خوشگل نبودن من آبی سایان یا سورمه ای  میخوام اما آبی هایی که هست همه با رده های مشکی تزئین شدن که اصلا قشنگ نیستن ...اما تیبا ی نظر دیگه داره میگه من قالیچه و روتختی ام را قهوه ای بگیرم تا هم فضا دنج و تاریک بشه و هم راحتر همه چیز گیرمون بیاد و با هم ست کنیم ...حالا نمیدونم هنوز با شوشویی برای خرید نرفتیم و نظرشو نپرسیدم .... اما خرید اصلی و تصمیم گیری را گذاشتم برای دفعه بعد که نوبت دکتر دارم  که دقیقا میشه دو هفته دیگه ی چند روزی مرخصی بگیرم و  برای خریدبرم   

  پسملکی  این روزها همچین شیطون شده و هی مامانشو لگد بارون میکنه تازشم خوابو از چشمای مامانش گرفته و هی مامانشو مجبور میکنه شبا از خواب بیدار بشه و هی با خودش آروز کنه کاش این پسملکی زودتر به دنیا بیاد و بتونه راحتر بخوابه (خودمم میدونم که این محاله اما میتونم که آرزوشو داشته باشم دیگه) تازشم بد جور  اضافه وزن پیدا کردم که نگو هر بار که خودم را توی آینه میبینم اگر نخوام کلیشه ای بگم که مادر شدن به تموم اینها می ارزه ُباید بگم که با هر بار دیدن خودم حالت تهوع میگیرم و از خودم بدم می آد که این دیگه چه ریخت و قیافه ایه  که  دارم دوازده کیلو توی هشت ماه اونم با رژیم واقعا نوبره   

(خدایا از بارداری و چاقی خستمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه  )  

 

 

پسملکی نوشت : 

  

زیاد غر غر هامو جدی نگیر باشه گل پسملکم

  

نظرات 7 + ارسال نظر
بتی یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://beti60.blogfa.com

ترنج یه ماه دیگه مونده؟!
راستی این لوله بخاری مطمعنه؟ خونه با شوفاژ گرم می شه یا بخاری؟ یه وقت سر خود بخاری نذاریدا.

اره عزیز دلم حدود دوماه ماه دیگه
خونه قدیمی سازه و سیستم شوفاژنداره هنوزم بخاری را نذاشتیم اما مطمئنه فکر کنم

ریتا چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ http://rita90.persianblog.ir/

نگو... چرا خسته شدی از بارداری؟ خیل دوران شیرینیه. من که خیلی دوستش دارم. ضمنا اینم بگم خدمتتون که وقتی آقازاده متولد بشن تازه میگی ای کاش هنوز باردار بودم و یه ذره میخوابیدم. واقعا فکر میکنی میتونی به دنیا بیاد میذاره بخوابی؟ روزای اول حالت خوب نیست یه ذره ملاحظه ات رو میکنه و بیشتر میخوابه و روزهای بعد که دیگه خوابش کمتر میشه نمیذاره شبا بخوابی و روزها به کارات برسی همش میخواد باهاش بازی کنی و بغلش کنی

اره دیگه خواهرررررررررررر آرزو بر جوانان عیب نیست دیگه منم فقط ی آرزو کردم همین
تازشم خستگی من از بی خوابی های شبونه و اضافه وزنه وگرنه خودم مخلص پسملکم هستم قربونش برم

رها پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

ای جااانم
این پسملکی ما پس کی به دنیا میاد ؟


غر میزنه اساسی بعد میگه جدی نگیر. بچه ام حق داره لگد میزندت. نه شوخی کردم . به هر حال از همون اول تا همون آخر مسائل خاص خودش رو داره خوب...
الهی به سلامت دنیا بیاد و خودت هم سلامت باشی

ممنون عزیزکم
انشالله اوایل اسفند قراره ما صاحب این آقازاده بشیم

لیلی پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

حواست باشه میوه زیاد بخوری...
میبوسمت! مواظب خودتو اون کوچولو باش!

چشم عزیزم
ممنون عزیزم

عسل شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ب.ظ http://foodlover.blogfa.com/

منم در مورد خرید درکت می کنم. کلی گشتم تا تونستم رو تختی و فرش آبی بگیرم اما بالاخره موفق شدم. تو هم نا امید نشو جوینده یابنده است. چیزی رو بگیر که عاشقش باشی وگرنه زود دلتو می زنه.

نومید نیستم اما خیلی سخته که سلیقه خاص داشته باشی و گیرت هم نیاد برای اینه که یکم سختمه

مژگان امینی یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

ژاکت پسرت مبارک مامان خانم
فضای دنج و تاریک خوبه یعنی ؟
هر وقت خریدی عکسش را بذار ما هم ذوق کنیم.
دست خواهر شوهر و برادر شوهر درد نکند.
خوب این روزها به سلامتی تمام می شود بعدش باید ورزش کنی.

منم موافق فضای تاریک نیستم دلم اتاق شاد میخواد با روتختی شاد انشالله بتونم گیرش بیارم حتما میزارم تا ببینید ژاکت هم دکمه هاش که دوخته شد عکسشو میزارم

رومینا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ب.ظ http://rahaaaa.blogsky.com/

الهی قربون خودشو
ژاکتشو
لگد زدنشو
مامان نازش بشم

خدای من چقدر خوبه که داری مادر میشی

تروخدا واسه رهای منم دعا کن
که مامانو باباش راضی بشن به وجودش بیارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد