مقوله ای به نام خونه تکونی !

خونه تکونی با بچه  اونم بچه ای شیطون و بازیگوش و البته حرف گوش نکنی مثل رادمهرک کاری بس مشقت بار و البته خاطره انگیزه وقتی مثلا میخوای   دستمالی بر داری برای تمیز کاری  میبینی وروجکت زودتر دستماله را هپلو کرده و نشسته و داره به قول معروف کف زمینو  میسابه یا زودتر از همه رفته توی کابینتها جاخوش کرده و یا وقتی هیچ صدایی ازش نمیاد یهو باید پشت گاز یا یخچال پیداش کنی که اروم داره با خورده شیشه های پنهون شده از دیدمون بازی میکنه


خلاصه اینکه  این پسرک وروجک من  اصلا معنی خطرو متوجه نمیشه دستش با بخاری سه بار سوخته تاول های وحشتناک هم زده اما بازم معنی پر مفهوم  جیز را نمیفهمه نه اینکه من حواسم بهش نبوده نه کلا بچه کنجکاویه و همش به جاهایی که نباید بره وارد میشه مثلا پشت بخاری زیر آینه شمعدونها پشت گازو یخچال

گاهی از روی این خلقیاتش من و باباش هی براش آینده نگری میکنیم  که مثلا بزرگ بشه این کاره میشه یا اون کاره  از برق کار و لوله کش گرفته تا این اخری که قراره مهندسی هوا فضا با گرایش ساعتهای پاندول دار بگیره  چون پسرک فقط تو فضا سیر میکنه و باید توی بغلمون باشه و گاهی به لامپی ساعتی قابی چیزی هم ناخونکی بزنه و اونهارو از وجودش بی نصیب نذاره این اخریا با پا ندول ساعت اوقاتشو میگذرونه به این صورت که میره زیر ساعت می ایسته و با انگشت اشاره اش که هم حکم ردیابو داره و هم حکم زبونشو اشاره میکنه به ساعت و شروع میکنه صدای دددددددددد از خودش در اوردن که  ینی منو ببرین بالا بعد ماهم اقا اقا ها را میبریم بالا و ایشون با دستهاش پاندول ساعتو میگیره و حالا خره را بیار و باقالی بار کن دیگه کی میتونه رادمهرو متوقف کنه الله اعلم


القصه با این تفاسیر بالا اینو اضافه کن به دندون در اوردنهای رادمهرک عنق شدن و نق نق های جدیدش بنده  در یک عملیات انتحاری دست به جان فشانی در راه خونه تکوندن کردم و هنوز که بیست روز از اسفندماه میگذره و ده روز به شروع سال جدید  به مثال اون دراز گوشی که در گل میمونه در کف این اشپزخونه محتر م موندم و نمیدونم قراره تا به کی این مقوله تکوندن خونه ادامه داشته باشه انشالله که خداوند منان در این راستا به بنده مرحمتی فرموده و یک عدد معجزه برای بنده  صادر فرمایند  باشد که هم من هم رادمهرک در این راستا هدایت بشیم (که چشمم هم اب نمیخوره )


بلند  بگو آمینننننننننننننننن!


پ ن 1:از کامپیوتر اداره محترم نشد که عکسهای این فرخنده روز را آپلود کنم عکسهاش انشالله میمونه برای پست بعدی



پ ن 2:قالی شویی نا محترم بعد از دو هفته که زده قالی های مارو کن فیکون کرده آخه ما به خاطر خراب کردن ریشه ها و پاره کردن قالی ها تحویلشون نگرفتیم  حالا به شوشویی با کمال پررویی  فرموده که دیگه براتون نمی اوریمشون برین بعد از عید از انبار بگیرین !(خدا نشناس ها ی نامرد)

پ ن 3:میخوام ی پست برای سال جدید بزارم به روال گذشته و آروز نویسی ازین حرفها ....


پ ن 4:خیلی خیلی دلم میخواد توی وبلاگ پررنگتر باشم


پ ن 5:ی بحران خیلی بد و جدی را با شوشویی محترم گذروندیم که خیلی دوره بدی بود شاید بدترین دور زندگی زناشوییمون توی این چهار سال...دوست داشتم بیشتر بنویسم از حس و حالم از تنهایی که داشتم اما خوب دیگه فعلا که خدارو شکر گذشت و تموم شد

نظرات 1 + ارسال نظر
مژگان امینی دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

خانه تکانی را تا هرجا که رسیدی انجام بده.فکر می کنی چی می شه ؟اصلاً همه ی این ها برای داشتن احساس بهتر است نه عذاب و ناراحتی بالاخره رادمهر هم بزرگ می شود و کمک می کند
چه قالیشویی نامردی! من سعی می کنم فرش ها را تابستان یا ایامی به جز عید به قالیشویی بدهم چون یک بار امتحان کردم و پشیمان شدم هرچند که وقتی فرش ها نباشند بقیه خانه سریع تمیز می شود.
خدا را شکر که بحران را پشت سر گذاشتید.امیدوارم سال 92یکی از بهترین سال های زندگی ات باشد.
من که نوشته هایت را دوست دارم و منتظرشان هستم.

خودمم همین فکرو میکنم اما خوب دلم میخواد تمیز باشه که فعلا بارادمهر داریم روش کار میکنیم
خیلی نامردن سری قبل که پارشون کردن قرار شد رفوه کنن شوشو گفت بدیم امسالم به خودشون که یکباره رفوه هم انجام بدن اما واقعا نامردن و بد قول خدا ازشو نگذره اونقدر تاکید کردیم این قالی های ازدواجمونه که نگو خدا نشناسها
منم امیدوارم بحران بدی بود بد بد بد
ممنون مژگان جون خودمم دوست دارم زیاد بیامو بنویسم امروز که حس نوشتن داشتم ارزونامه ام هم نوشتم تا بعدا خودم سر خودم دبه در نیارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد