۱-بالاخره لباس یوگارا گرفتم از سه شنبه اگر خدا بخواد و این تمبلی اجازه بده در خدمت یوگائیست های محترم شهرمان هستیم


۲-دکتر جان بعد از دیدن عکس زانوهام اعلام فرمودند لقی کشکک دارم و هیچ دارویی به جز پیشگیری براش وجود نداره .....چهارزانو نشستن زانو زدن پله بالا پایین رفتن کارهای سخت انجام دادن ورجه وورجه کردن رادمهر بغل زدن حرکات محیرالعقول انجام دادن  ممنوع!    از دکتره بی نهایت خوشم اومد اونقدر انرژی مثبت داشت که اگر میگفت نفس هم نکش من دربست گوش میدادم


۳- همچنان با شوشوییمان کل کل داریم ...خسته ام و عاصی و عصبی حوصله هیچ کسیو هم ندارم اما همچنان شادم و نیشم باز....... تازه در چنین شرایط همچنان نقش ی خانوم خونه ی عروس مهربون ی مادر نمونه را هم بازی میکنیم .........هنرپیشه قابلی بودیمو نمیدونستیم ؟



۴-رادمهرک روی کیف پولی ام نقاشی کرده معلومه از همین الان استعدادش به کی رفته کلا پسرک نقاشی داریم سرخوش و بی خیال.......وروجکیه برای خودش دیشب دکتر جان میگفت عجب بامزه است این پسرتون و براش همچین زد به تخته که به خنده مان انداخت 


۵- دارم تند تند تایپ میکنم تا بازخونی مجدد باعث حذف نوشته هام نشم


۶-بعد از مدتها دوباره سما را دیدم دوباره شدیم دخترکهای کوچولوی ۸ ساله بی خیال و بی فکر ....ای کاش نظر شوشوییمان هم در مورد سما عوض میشد و من این سرخوشی را همیشه داشتم 


۷-چرا هر وقت شوشوییمان به موهای فرار کرده از لای شالمان که بی خیال دنبال نور میگردن خیره میشه مثل میرغضبها رنگ از رخسارش میپره .........وقعا چرا؟



۸-اصفهان زلزله اومد ...........دخترخاله های سرخوشم اونقدر با هیجان از زلزله تعریف میکردن که من حسرت کنان زمزمه میکردم کاش منم اونجا بودم 





پ  ن:

یکی اینجا مرد .............یک مرد جوون ........ ساعتها برای بچه هاش گریه میکردم و  به خانمش فکر میکردم که هم ارباب رجوعم هست و هم دوستم  حالا چی کار میکنه با این تنهایی؟

کار من توی ی شرکت خدماتیه اکثر افرادی که اینجا میان و میرن پیر هستن جوون هم داریم خوب هر بار امکان داره یکی ازین افراد پیر فوت کنن  و جالب اینجاست که میبینیم پیرهای ما پیرتر میشن و جوون ها فوت میکنن.......قبول کنین شنیدن خبر فوت یک ادم که میشناسیس با خانواده اش اشنایی با خانمش دوستی چقدر میتونه سخت باشه




نظرات 6 + ارسال نظر
من دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ب.ظ http://ghezavathayam.blogfa.com

شماره 7 رومن هم باهاش درگیرم چرا؟؟؟
مگه شغل شما چیه؟؟؟
چه وحشتناک!

لینک بلاگ دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:49 ب.ظ http://zmir.mihanblog.com

سلام- لینک وبلاگ خود را در لینک بلاگ رایگان ثبت کنید

آلما سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ق.ظ http://almaa.blogsky.com

چرا آخر کارتون راهی کردن پرسنل به دیار باقیه؟؟؟؟
مگه شغلت چیه؟؟؟؟
مورد 1 رو عشق است

مژگان یک دنیا عشق سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ

خیلی مراعات زانوت رو بکن ها جدی میگم.خیلی دردش بده.من عمه ام داشت و مراعات نکرد.الان خیلی سختی میکشه
----------
رادمهرک رو بگوووووووووو.وروجک خان با نمک .ماشالله بهش
------------
تو هم خوب به شوشویت با لبخنددددد ملییییییح بنگر اونوقت
----------------
خبر فوت همه جورش اذیت کنندست

رها سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:32 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

1. زنده باد!
2. بیشتر مراقب باش و...زنده باد دکتر جان
3. ترنـــــــــج؟
4. ای جان پیکاسوی کوچک که فردا روزی که نقاش مشهوری شد میتونی پز بدی که نقاشی رو روی کیف پول تو آغاز کرده
5.
6. شوشو است دیگر این کارها را نکنند که اسمشان شوشو نمیشود دختر جان
7. تو فکر توئه میگه مبادا اشعه خوفناک یو. وی بلا ملایی سر موهای خانم زیباروویش بیاره خوووووب
8.
شاد باشی همیشه عزیزم
ببوس رادمهر رو

رادمهر به احتمال قوی نقاش زبر دستی میشه از همین حالا روی همه یز حتی فرشهارو هم نقاشی کرده

بتی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:27 ب.ظ http://beti60.blogfa.com

سلام. دلم برات تنگ شده بود. رادمهر چه بزرگ شده.ماشالله.
چقدر تعجب کردم که گفتی رو کیفت نقاشی کشیده. آخه دختر من با اینکه 4 سال و نیمشه اما هرگز نقاشی نمی کشه. هر کار می کنم چند تا خط کج و بی معنی میکشه اونم با زور من. اصلا دوست نداره.
خیلی مراقب زانوت باش.

هر بچه ای تو ی چیزی استعداد داره رادمهر هم فکر کنم توی نقاشی که بعید هم نیست چون خود منم نقاشی میکردم و استعداد دارم تازه روی قالی خونه هم طراحی کرده روی هر چیزی که دستش برسه دخترک شما هم به احتمال زیاد توی موارد دیگه استعداد داره که باید ببینی چیه و به زور متوسل نشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد