یک جمعه پر از مهمونی!




مامان واسه صبحانه

برام کله پاچه درست کرده بود

و این همه راه از اصفهان توی هوای برفی اومده بود اینجا

دو ساعتی توی راه بودن

که فقط با ما صبحانه بخورن 

خوشمزه بود

جای همه خالی 

ساعت ۱۰ اومدن و ۳ هم برگشتن

ممنون مامان گلم



...............................



رفتم کانون زبان 

برای تعیین سطح

از خجالت آب شدم

تموم کلمات از ذهنم پریده بود

با شرمساری تمام

افتادم ترم ۳

در واقع تموم زمانی که مامان برای دیدن من اومده بود خونمون را توی کانون گذروندم 



.........................


شب هم مهمون داشتم

خانواده همسری 

مادر خواهر برادرا با خانوادشون عمه و عموی همسری با بچه هاشون

۱۶ نفری شدن

غذا خوشمزه شد اما متاسفانه کم اومد

مهمونی بدون برنامه

همین میشه دیگه

منم یک مدل خورشت درست کردم

تازشم سفره را بدون هیچ گونه مدیریتی برای ۲۴ نفر انداخته بودن که این مدلی اصلا غذا به چشم نمیاومد 

و یک قسمت سفره همه چی داشت و قسمت دیگه هیچی نبود

خودمم هیچی نخوردم از بس ناراحت شده بودم

و اونقدر خسته

که وقتی رادمهررا  برای خواب بردم

کنارش چرت میزدم و

بدون خداحافظی من مهمونامون رفتن





پ ن :صبح که مامان  با دیگ کله پاچه اومد ونهار قرار بود بریم خونه عموی مهدی که البته به خاطر مامان کنسل شد پیش خودم گفتم ایول عجب جمعه ای بشه امروز همه بهم سرویس میدن و منم قرار نیست غذا بپزم اما شب که که خانواده مهدی با تموم مهمونای عموشون  اومدن خونمون متوجه شدم که نباید به دلم جلو جلو وعده ووعید الکی بدم








نظرات 7 + ارسال نظر
m.r شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ق.ظ http://m-rajai.blogfa.com

با سلام دوست عزیز وب قشنگی داری اگه دوس داشتی به وب منم ی سری بزن و از ترفندام استفاده کن ممنون میشم

ریتا شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:16 ق.ظ

آخی... چقدر خوبه یهو اینجوری آدم سورپرایز بشه... البته صرفنظر از اینکه من کله پاچه اصلا دوست ندارم...
من مهمون خیلی دوست دارم ولی نمیاد خونمون! یه خورده از مهموناتونو به ما قرض بدید! راستی اونجا هوا سرده چند روز بیایید تهران... ببین من چقدر دعوتت میکنم و هی ناز میکنی! بیای تهران چند روز مهمون نداری!

قربون دوست گلم برم
مهمون منم دوست دارم اما با برنامه ریزی نه اینجوری یهویی که نتونی چشماتو باز کنی تازه فکر کن شانس اوردیم همه چی خونه داشتیم بازم با اینحال هی مهدی میرفت مثلا روغن میگرفت بعدش رب گوجه بعدش میوه اخر سر یادم رفت بگم نون بگیره

مژگان امینی شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
دست مامان درد نکند کله پاچه نوش جانت.
می دانم چه قدر سخت بوده!مهمان ناخوانده .مخصوصاً که کم آمده ولی هرچی بوده گذشته دیگه بهش فکر نکن.من این جور وقت ها عقب نشینی می کنم و از بیرون غذا سفارش می دهیم.

اره سخت بود اون قسمت سفره و کم اومدن غذاها اما خوب یک تجربه خوب شد که وقتی مهمون زیاد داریم و ناخونده هم هست حتما حتما قبلش غذا از بیرون بگیریم

مامان علیرضا mahtab شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

کله پاجه نوش جون
من دوست دارمش

پس کلاس زبان میخواهی بری؟ پسری رو کجا میذاری؟ به سلامتی

خسته مهمانداری نباشی
مننم مهمون دوست دارم اما با برنامه، سخت بوده اما خوبه که تموم شده هر چی بود

من زیاد کله پاچه خور نیستم اما دور همی سنگ هم باشه میخورم دوستم .....اره میخوام برم برنامه کلاس را برای عد از اداره گذاشتم تا زمان کمتری صرف رفت وامدم بشه و رادمهر هم کمتر تنها بمونه

مژگان امینی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:30 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

من این جا نظر ننوشته بودم ؟!

مامان علیرضا mahtab چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:34 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

چرا کامنتهای من غیب میشه؟

همشونو من تائید میکنم هستن که غیب نمیشن

مژگان امینی پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
یک نکته در مورد مهمان های زیاد نا خوانده استفاده از آش و سوپ به مقدار زیاد قبل از غذای اصلی است.

حتی وقتی ساعت 6 میگن میخوایم بیایم بعد 7 خونه باشن ..؟
اخه وقتی تعداد مهمان کم باشه همه کار میشه کرد ولی وقتی اماده نباشی و مهمان هم یاد باشه یک کوچولو سخت میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد