در وصف کارمند وظیفه شناسی چون من !همین بس که روزی هم که ساعتها به عقب رفته اند فقط و فقط از سر وظیفه شناسی و احتملا نه از روی بی اطلاعی ،راس ساعت قدیم به اداره می آید..........
+کی این ساعتها اومدن عقبببببببببببببببببببببببببببببببببب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
+کی این ساعتهارو کشید عقب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
+آخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
آقای رئیس با دیدن من توی این ساعت میگه :خانم ترنجی بالاخره امروز سر ساعت اومدی اداره !
علیرغم میلم تصمیم بر این شد که امسال دانشگاه ثبت نام نکنم
خوب وقتی همه چیز را سبک سنگین میکنم میبینم این منطقی ترین راه ممکنه از یک طرف بحث اماده سازی خونه و جابجاییمون هست که دستمون را از نظر مالی خیلی خالی میکنه و از طرف دیگه رادمهر هست و شیر خوارگی اش که جدیدن خیلی وابسته تر شده و هر چی سنش بالاتر میره انگار وابستگی اش بیشتر میشه و همین طور شیر خوردنش قبلتر ها اصلا نمیگفت مامانم کیه بابام کجاست ...حالا هر روز با گریه میره مهد و اینم شده یک دغدغه واسمون
یکی دیگه از دلایلش مسیر طولانی دانشگاه خوراسگانه که با خونه ما با احتساب ترافیک وجابجایی شهر به شهر سه ساعتی میشه که من باید برم اصفهان و ازونجا برم خوراسگان اینم توی شرایطی که ماشینمونو برای خونه فروختیم سخته (البته یه دونه هاچ بک کوچولوموچولو هم هست که مال برادر مهدیه و فعلا دست ماست)
دو شب پیش با مهدی کلی حرف زدیم و شرایطمونو سنجیدیم .... نظر مهدی اینه که فعلا نرم دانشگاه خودمم مرددم شرایط بالا را که میبینم علاوه بر گفتمان نه چندان دلچسبی که با رئیس جدید داشتم وکلی پشیمونم کرد (این رئیسمون جدن ی چیزیش میشه نه به اون روز که کلی ابراز خوشحالی کرد نه به چندروز پیش که اساسا حالمو گرفت و گفت با کارت چی کار میکنی شما که همکار هم نداری) عقلمم میگه که اصلا شرایط خوبی ندارم اما از طرفی دوست دارم برم دانشگاه ازین حال و هوا در بیام با اتفاقهایی که افتاد و رفت و امدهامون میگم برم دانشگاه اوضاعم سروسامون میگیره و خودم ی برنامه دارم و پیشرفتی هم هست ووووووو خلاصه این چند روز همش از نظر ذهنی درگیرم و وسواس فکریم ام هم توی این مورد تشدید شده و حتی شبها هم خواب ندارم .......
+البته ثبت نام نکردن امسال دلیل بر حذف نامم نیست ....سال دیگه میتونم مجدد همین رشته را ثبت نام کنم فقط باید شهریه ثابت دو ترم را پرداخت کنم .
امام رضای عزیزم ......امام مهربونم ......تولدت مبارک
هنوز رئیس جدید را ندیدم ....چیزهایی درموردش شنیدم اما خوب چون ایشون رئیس حوزه ما هستن و اصولا رئیس اداره من نیستن هنوز موفق به رویتشون نشدم .........قد کوتا تپل و گرد کچل با کفشهای کتانی و شلوارر پارچه ای اخم های گره خورده و بسیار غضبناک .....اینها مشخصاتی بودن که در اولین رونمایی ایشان از این اداره توسط همکار محترممان صورت گرفت دقیقا همان روزی که بنده به خاطر مسافرت بودن توبیخ شدم ایشون فرمونده بودن به این خانم (منظورش منم )بگید اگه قراره اینطوری بیاد اداره اصلا نیاد!و حسابی از اداره و همکار محترم و رئیس پ محترممان زهر چشمی گرفته بود !
منم فقط دوباری باهاشون تلفنی صحبت کرده بودم که برخلاف تعاریف دهشتناک همکاران محترم. من در لحن کلامشون اصلا و ابدا خشونت ندیدم حتی وقتی به دروغ گقتم پسرم بیمار بوده و مرخصی گرفتم کلی تاکید کرد که مراقبش باشم و ازین حرفها و تازشم به نظرم حتی مهربون اومد!
اون روز رئس پ داشت با این رئیس جدید تلفنی در مورد یک سمیناری که قرار بود هم من درش شرکت کنم هم رئیس پ صحبت میکردن خوب من کلا حوصله شرکت در سمینارهایی که با بحث تودیع و معارفه باشه و ی مشت حرف به درد نخور توش مبادله بشه واخرش هیچی به هیچی را ندارم واسه همین برای رئیس پ نق و نوق میکردم که نمیام اونم تماس گرفته بود که ببینه اصلا وجود من الزامی هست یا نه؟(اداره را حال میکنین !)
خلاصه صحبت به اینجا رسید که بنده نمیتونم توی جلسه باشم رئیس جدید هم گفت موردی نداره شاید جلسه بیفته چهارشنبه ینی فردا که بازم من گفتم نمیتونم بیام و ثبت نام دانشگاه دارم که بازم جناب رئیس جدید گفت موردی نداره و چند تا سوال از رئیس پ درمورد من و رشته مقطع تحصیلی پرسید که دیدم رئیس پ گوشی را داد سمت من .....
جناب رئیس جدید بعد از سلام احوالپرسی گفت خوب بگو ببینم چی قبول شدی ؟چه گرایشی؟و کدوم دانشگاه؟
و در کمال ناباوری متوجه شدم که بنده همون رشته و گرایشی و دانشگاهی را اوردم که جناب رئیس جدید در حال تحصیله و کلی ابراز خوشحالی فرمودن از قبولی بنده و اعلام کرد که حتما حتما اساتیدمو بهش بگم تا نظرشو بهم بگه
حالا فک کنین بنده با رئیس نادیده ام که طبق تعاریف بسیار خشانت بار هم هست و حتی یک عدد توبیخی توپ هم ازش گرفتم قراره همکلاسی بشم و از همین الان دارم فکر میکنم نمیتونم برم مرخصی و بهش هم گزارش ندم
+ فردا ثبت نام دارم .... به احتمال زیاد به هفته اینده موکول میشه.
++ دانشگاه پردیس اصفهان هم رشته مارا بدون کنکور میگیره اما بسیار پرهزینه است حتی از آزاد هم بیشتر اما مهدی میگه اگه دوست داری بری من حرفی ندارم هردوتامون بیشتر تلاش میکنیم و پولشو جور میکنیم اما خودم به خاطر هزینه اش راضی نمیشم تازشم برم پردیس دیگه با رئیس جدید_دلبند همکلاس نیستم خوب
از پنج شنبه صبح با سما آنچنان در پی جستجو و کاوش در این سایت دانشگاه آزاد بودیم که اگر قرار بود اتمی را بشکافیم اینقدر سختی نمیکشیدیم ....از طرفی سایت باز میشد شماره داوطلبی من اشتباه بود و وقتی شماره ام را پیدا کردم اینترنت سما قطع شده بود (اولش شماره داوطلبی دانشگاه دولتی را داده بودم به سما )
منم کلن بی خیالش شدم اخه وقتی سما واسه خودش ی پا حسابداره ،دانشگاه هرمزگان قبول میشه من _شیمیست چطوری مدیریت بیارم ؟اونم دانشگاههایی که زده بودم ؟
خلاصه این گشتن و نرسیدن ادامه داشت تا اینکه من بیهوش یادم اومد خط تلفن خونه وصله و میتونم از خونه کانکت بشم .....خلاصه پیدا کردن سیم تلفن و آوردن لب تاپ و کنترل ریتمی که رادمهرک روی کیبورد گرفته بود و خط دایل آپ ذاقارت ما همه همه خودش پروسه عظیمی داشت و وقتی موفق به باز کردن سایت دانشگاه ازاد شدم و اون دکمه مشاهده نتیجه زدم هم چشم خودم را بسته بودم و هم رادمهرا
و وقتی کارنامه ام بالا اومد ...................................
وای
از خوشحالی اونقدر جیغ جیغ کردم که این رادمهرک بیچاره به گریه افتاد
خلاصه سرتون درد نیاد
مدیریت دولتی شاخه گرایشها و تشکیلات /دانشگاه خوراسگان قبول شدم دقیقا انتخاب پنجمم .با اینکه فکر میکردم شاید کلمه مردودی ببینم یا حتی مثلا انتخاب هفتم و هشتم را قبول بشم که دانشگاه سطح پایین تری بودن .
خلاصه خیلی خوشحالم.
+ من همیشه دوست داشتم ببینم اینا که این همه برنامه می سازن برای نفرات اول کنکور خوب ی بار برنامه ای بسازن برای نفر آخر و حسو حالشو بپرسن
خوب جونم براتون بگه خدا نذاشت این حسرت به دل من بمونه واگه برنامه ای ساخته نشد ولی خودم توی این رشته نفر آخر قبولی بودم خخخخخخخ
کلا حس خوبی داشت خوب از آخر اول شدم دیگه
++ من اصلا نمیدونم این گرایشه چی هست
فقط واسه مدرک امتحان دادم
یکی از دوستهام میگفت گرایش خوبیه
کسی چیزی میدونه؟
+++قبول شدن با شرایطی که داشتم واقعا هنر بود روزی که امتحان دادم شبش اصلا نخوابیده بودم
مهدی سنگ کلیه اش اوت کرده بود توی همون سی روز قهرمون و برادر مهدی باهام حرف زده بود که برم دیدنش و من عصبانی پر بغض سر جلسه رفته بودم
اصلا یادمه ۴۵ دقیقه بیشتر سر جلسه نموندم
کلا اون روز. چندان خیلی حال خوبی نداشتم
اما خدارو شکر میکنم که قبول شدم اونم دانشگاهی که خودم دوست داشتم و رشته ای که مدرکش بی نهایت ارزشمنده برام
++++ دارم برای دکترا برنامه ریزی میکنم میگم مهدی ببین اگه من فوق مدیریت بخونم بعدش بعد سه سال دکترا روانشناسی میزنم وای فکر کن برم دکترا بعد فکر کن میتونم مشاور بشم بد مدیر هم باشم بعد پایه ا م هم شیمیه وووووو
کلی واسه خودم خیالبافی میکنم
چشمامو که باز میکنم مهدی را با چشمای گرد شده میبینم
با خنده و کمی ذوق میگه :
تو اول برو ثبت نامتو بکن حالا تا دکترااااااااااااااااا
همچین ادم سرخوشی ام من !
+++++ .............. ممنون