ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1-امروز همون دوست قدیمم را دیدم همونی که سیزده سال پیش با زادواجش از هم دور شده بودیم و اون به این شهر اومده بود و من بعد از مدتها تونسته بودم پیداش کنم دو باری همدیگرو دیدیم اما بازم یک فاصله یک ساله ونیمه بین رفت و امدهامون افتاد بود حالا امروز ببه خاطر برنامه پسرش در مدرسه فرصت شد همدیگرو بازم ببینیم خیلی لاغر شده خودش میگفت پسراش حرصش میدن اما من هی میگفتم خوش به حالت کاش منم ی پسر دیگه داشتم اینقدر لاغر میشدم (دقیقا همون موقع هم برای تنبلی خودم بابت لاغر نشدن توی دلم خط و نشون میکشیدم )
این دوستم دوتا پسر داره یکشون 12 سالشه و کوچکتره 5 سالش بهش میگم ببین دوست جون تو وقتی 40 سالت میشه توی تدارکات دومادی پسرت هستی و اما من تازه با یک عصا دنبال رادمهرم برای پیدا کردن یک مدرسه درست و حسابی )یا هم ریز ریز میخندیم جدن خوب بود رادمهر منم 12 سالش بودا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2- ی جوری شده جدیدن نوع رابطه من و مهدی
ی جور وابستگی بینمون بوجود اومده شاید بیشتر هم از طرف من باشه
نمیدونم چقدر مهدی سعی شو کرد که من ازون پوسته مستقلم در بیام و به اینجایی که هستم برسم نمیخوام بدبین باشم نه اما وقتی خودمو قضاوت میکنم میبینم من اون دختر مستقل و نترس چند سال پیش نیستم کمی محتاط تر شدم بیشتر وابسته و البته کمی هم عاقل تر
3- این شبهای ماه رمضونو دوست دارم
شبها که توی خونه ایم با هم ماه عسلو ببینیم گاهی بغض میکنیم و گاهی هم حیرت .... بعدش هفت سنگو میبینیم حتی با اینکه یک کار کپیه اما چون من و مهدی با هم میبینیم خوبه بعد ترش مدینه و هی مهدی حرص بخوره از حماقت ادمهای این سریال و بعدترش یوسف پیامبر با بیش از هزار بار تکرارش و بعدش چایی میخوریم دقیقا وسط تبلیغ های یوسف
من این عادتهای شبهای ماه رمضونو دوست دارم
4- با دکترم صحبت کردم گفت اگر عصبی میشی لزومی نداره روزه بگیری منم یک رکوردی زدم وهشت تا گرفتم روز اخری رادمهرو ناراحت کردم براش خط و نشون کشیدم و کلی تهدیدش کردم بعدش به این نتیجه رسیدم که نباید روزه بگیرم خود خود خدا هم توصیه کرده فرد روزه دار باید خوش اخلاق باشه باید صبور باشه و من این دوتا خصلت را برای پسرم نداشتم و تصممیم گرفتم با توجه به صحبت دکترم فعلا روزه نگیرم .
5- روزها خیلی کشدارن ... ی جایی خوندم که کش اومدن زمان مثل موقعیه که پای مورچه ای توی عسل گیر کرده و هی کشیده میشه
الان برای من زمان دقیقا مثل خود خود مورچه هست هر چی به ساعت نگاه میکنی اصلا نمیگذره ....