دیشب با مهدی تا ساعت ۱۲ شب بحث میکردیم 

ما بعد از ۶ سال هنوز روشی برای مذاکره پیدا نکردیم 

متوجه شدم که منو مهدی زبون مشترک همو پیدا نکردیم  

فرهنگ های متفاوت و شدیدمون  

و تعصب های بی جا و بچگانمون  

که هردوتا مون دفاع از اونهارو حق مسلممون میدونیم 

خوب مذاکره کردیم هوار زدیم  

تا اینکه من ی جایی از بحثو ول کردم دیدم ساعت ۱۲ شبه غذای فردای رادمهر اماده نیست  

تغییر فضا دادم از اتاق اومدم توی اشپزخونه و شروع کردم به پختن 

بعد مهدی اومد ازش کمک خواستم  

اونم همراهیم کرد  

به همین سادگی با تغییر فضا بحث ما هم تموم شد 

بعد بهش در مورد تفاوت فرهنگمون و اینکه خیلی از مشکلات ما واقعا مشکل نیست بلکه زائیده اختلاف فرهنگیمون دست من هم نیست حل کردنش 

خلاصه حرفهامو زدم شامم هم پختم و با مهدی هم در صلح بودم 

(باید باید باید این صلح دووم بیاره ) 

ی جایی خوندم برای اینکه حس ملکه بودن داشته باشید اول باید  شوهرتون  را پادشاه کنید. 

من دارم روی پروژه پادشاه شدن مهدی کار میکنم  

 

ی چیز دیگه در مورد اختلاف فرهنگ  

من هر وقت به خودم و مهدی نگاه میکنم یادم میاد عموم در سوئد با یک زن سرخپوست کاتولیک تعصبی ازدواج کرده و این ازدواج هر چند بعد هابه خاطر سرطان عموم دووم نیاورد و به طلاق منجر شد اما هیچ وقت ندیدم عموی من از اختلاف فرهنگ عظیم خودشو زنش حرفی بزنه و بگه به این خاطر این از هم جدا شدن   

پس من و مهدی با زبون  مشترک با یک دین مشترک ینی نمیتونیم زندگیمونو بسازیم ؟ 

 

 

پ ن :دانشگاه مجازی اصفهانم قبول شدم پرس و جو کردم ترمی ۵ تومن داره برام چهار ترمه پس میشه ۲۰ تومن دانشگاه ازاد ترمی دوتومن میشه با احتساب چهار ترم و پایان نامه چیزی حدود ۸ تا ۱۱ تومن در میاد حالا مهدی گیر داده برم مجازی بخونم  

اخه شرایطش برای رادمهر عالیه اما خداوکیلی ترمی ۵ تومن برای یک مدرک فوق لیسانس خیلی خیلی ناحقه ....... 

حالا باید فکر کنم به احتمال قوی ازادو انتخاب میکنم.  

پ ن 2:کتاب آذر ،شهدخت ،پرویز و دیگران را خوندم  

در عرض دوساعت کل کتاب را از اول تا اخرش میخندیدم فیلمشو دیده بودم و برای همین تصویر سازی ذهنی اش کار سختی نبود  غش غش میخندیدما 

من کلا فیلمشو خیلی دوست داشتم همه چی خیلی روون و یک دست بود مخصوصا پرویز و شهدخت معرکه ان   

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ریتا شنبه 5 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:55 ق.ظ http://rita90.persianblog.ir

حوصله داری دعوا کنی ها! ول کن بابا سخت میگیری که دعوا میشه! من اصلا هیچوقت نه به خرید سعید گیر میدم نه به هیچ چیز دیگه! فقط وقتی از اداره میام اگر خونه ریخت و پاش باشه قاطی میکنم و هی غر میزنم خودشم میدونه که من خونه ریخت و پاش رو ببینم روانی میشم! کمتر این کارو میکنه!

masi دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:55 ق.ظ http://masitahgigi.blogfa.com

دوستم من برگشتم :)

mahtab چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:51 ب.ظ

http://goodwife.blogfa.com/post/57/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b9%d9%88%d8%a7-%da%a9%d8%b1%d8%af%db%8c%d9%85

این پست همونیه که گفتم به درد من خیلی خورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد