باز من ی دوره رکود داشتم خیلی دلم میخواد بیام و روزانه نویسی کنم اما چه کنم گاهی که حسش هست موقعیت نیست و گاهی که موقعیت هست اون حسه نیست

همه ما خوبیم  فقط رادمهرکم دوباره و دوباره سرما خورده

چه کنیم آخه بچه گرمایی ما با ی دونه بابای گرمایی تر ازخودش و مامان سرمایی اش بهتر از این نمیشه دیگه .....هی من میپوشنمش شوهری غر میزنه هی اون رادمهر بی لباس میکنه منم بالتبع غرغر خلاصه خودمونم تو کارمون موندیم اینجا هم هوا بس ناجور سرده خدارو شکر سه چهار روزه برف همه جارو سفیدپوش کرده و من و رادمهرک فقط از پشت شیشه میتونیم ببینیمش و نه جراتشو دارم و نه رادمهرک توانشو داره که بریم با هم  برف بازی

عکسهای رادمهرک را هم گرفتیم عالی شدن بچه ام حسابی فتو ژنیکه حسابی واسه عکاسه ژ‍ست میگرف ی سری دیگه هم عکس ازش گرفتم که با اینکه زیاد بچه ام دل و دماغ نداشت اما خیلی خوب شده حالا هر دوتارو وقتی فایلشونو از عکاس محترم گرفتم توی پست جداگونه ای میذارم تا ببینین این گل پسری ما چی چی  شده !

ی چیز با مزه اینه که آقا پسرمون توی مهد حسابی برا خودش جا باز کرده و مربی هاشم دوسش دارن تازه اونقدر واسه خودش جا باز کرده که بچه های دیگه رو هم میزنه و بهشون اسباب بازی نمیده رادمهرک مامان فقط قرار بود نذاره حقشو بخورن اما ماشالله واسه خودش یدی شده و حسابی بزن بهادر مربی اش دیروز میگفت ترنج بانو ما تموم کارهامونو ول کردیم و فقط بچه شما رو نگه داشتیم میدونم چقدر این کار برای مربی ها  خسته کنندست تازه فقط یکی دوتا هم که نیستن ده دوازده نفری میشن حالا اگه همشون مثل رادمهرکم بغلی باشن و شیطون خوب معلومه چقدر خسته میشن و اذیت منم به نوبه خودم ازشون معذرت خواستم ولی چه کنیم دیگه ما هم نه چاره ای داریم نه جای دیگه حتی این دوروزه که رادمهرک سرماخورده با اینکه قانون  مهد اجازه نگهداری بچه های مریضو نمیده اما خوب اونا لطف کردن و نگهش داشتن ..... واسه همین وقتی مربی مهد میگه ما هم رادمهرو دوست داریم و شیطونی هاشم برامون قشنگه اونقدر دلم قنج میره و خدارو شکر میکنم که مهرش توی دل همه میشینه و واسه دلخوش کردن ما  یا چاپلوسی این حرفو نمیزنن و مهری که داره برای همه هست و نه فقط فامیل و خانواده ...... همینم ی نعمت بزرگیه که خدا شامل حال همه نمیکنه و باید از همینجا از خدای مهربونم تشکر کنم که لطفشو در حق ما تموم کرده


اینم رادمهر شیطون مامان :