رادمهر در تصویر !


خوب عارضم به خدمتتون که:

این پسملک چشم دکمه ای بنده برای خودش مردی شده درسته که من نتونستم زود زود عکسهاشو بزارم اما حالا همه را تقریبا یکجا نشونتون میدم



این عکس افتاب گرفتن پسرک  با کیک خونگی مامان پزش ...... بچه ام میخواسته برنزه بشه مثلا




ایشونم رادمهرک با پسر عمشون امیر حسین ....این دوتا علاقه عجیبی به هم دارن وهمدیگرو داداش صدا میزنن



اینم پسرک نقاش من..... هم با مداد خوب میکشه و هم با رنگ ......توی خط هاش ارزش خطی را هم میشه دید










و اینم شیکموی مامان که عاشق یخچاله ......اینجا بعد از شسته شدن توی حموم و لخت بودن اومده توی یخچال منم فرصتو غنیمت شمردم و ازش عکس گرفتم بعد که اومده بود بیرون ش وش ول ش کاملا یخ بسته بود





ااینجا هم رادمهر در عروسی پسر دائی مامان که حسابی قرو قنبیل دادو رقصید




اینجا هم رادمهر در سیتی سنتر اصفهان  که خوابش برده





پ ن :

داشتم تند تند عکسهای رادمهرک را آپلود میکردم که یهو این رئیس جدید اومد تو

منم حسابی هول کردم نفهمیدم چی نوشتم و چی گذاشتم خیلی عکسها مال تابستونه اینجا که الان اونقدر هوا سرد شده که ما بخاریهارو کار گذاشتیم

راستی بالاخره این رئیس خان را روئت فرمودیم .

همچین ادم بامزه و جالب و در عین حال خفناکی بود کلا تا بیایی قلقشو(؟)پیدا کنی یکم زمان میبره و البته پوستت هم کنده میشه




۱


اینروزها من و مهدی درگیر آماده سازی خونه جدید هستیم

فکر کنین ی عمر دعا میکردم خونه خودمونو داشته باشیم حالا که موعدش شده دچار تردید شدم که اصلا ازین خونه ای که  داخلش هستیم بریم یا نه ؟

عادته؟یا ترس از اتفاقهای جدید ؟محیط جدید؟همسایه های جدید ؟یا شاید ترس از آپارتمان نشینی که نه من و نه مهدی هیچ وقت تجربه نکردیم .

خلاصه اینروزها با این همه گرفتاری اما من و مهدی به هم نزدیکتریم دلشادتر از ۴ سال گذشته و حتی دوست تر ....

۲

اداره اطلاعیه جذب یک نیرو را داده یک نیروی آقا دارای مدرک لیسانس به بالا

دقیقا از همون روز اعلام این اطلاعیه رئیس پ دچار یک شوک عجیب شده ....دست و دلش به کار نمیره حتی دیگه کمتر سر کار میاد دو سه بار هم اعلام کرد که نیروی جدیدو میخوان به جای رئیس پ بیارن

خلاصه با نبودن رئیس پ و همکار جدید کارهای منم بیشتر شده و اکثر روزها وقت کم میارم و کارها میمونه واسه بعد (خدا میدونه این بعد کی از راه میرسه ؟)


۳

دو هفته پیش با مهدی رفتیم دانشگاه برای ثبت نام

همه مراحل را هم انجام دادیم شماره دانشجوئی تعهد سفته وووو

اما موقع دادن پول دودل شدم

خودم نخواستم ثبت نام کنم

با اینکه مهدی هم اصرار داشت اما خودم منصرفش کردم

از بابت اداره چندان خیالم تخت نبود که بدونم در نبودنم کسی هست که کارهارا انجام بده واسه همین بی خیال شدم حالا این رئیس جدیدکه توی پست قبلی ذکر خیرش بود اعلام کرده چون  نرفتی ثبت نام یک امتیاز منفی گرفتی و ال و بل

بهش میگم پس اداره چی ؟میگه این پسره را بگیر بزار اداره خودت برو دانشگاه


۴

رفتیم عروسی

رادمهر اونقدر توی جایگاه عروس و داماد قر داد که خدا میدونه

اونقدر نی ناش ناناش و لی لی لی کرد و دستهاشو جنباند و خودشو تاباند که نگو

فردای عروسی یک لیوان شیشه ای ازین فرانسوی ها دستش بود یهو از دستش افتاد و شکست و تکه ای ازون لیوان پشت پلک رادمهرو نشونه گرفت و اندازه یک نخود اومد بیرون خدا خیلی خیلی بهش رحم کرد که لیوان چشمشو نشونه نرفته بود خلاصه پشت پلک پسرک رقاص ما اندازه یک عدد نخود اومد بیرون و بعدشم سیاه سیاه شد

عصر که واسه پاتختی مامان رفته بود زن دائی اش بهش گفته  اونقدر از نوه ات خوشم اومده و میدونم که حتما چشمش زدم از بس رقصیدو قر داد 

عزیز دل من زن دائی عزیز چشم میزنین بزنین ملالی نیست اما خواهشن ی جوری بزنین که نه بچه  اذیت بشه  و نه مادر بچه آلاخون والاخون درمانگاه و دکتر


۵

با مامان و سما روز عید قربان رفتیم فال قهوه .....بسی کیف داد و شنگول و شادان شدیم هر چی هم گفت خدائیش درست بود و حتی دوتا نکته هم گفت که اتفاق افتاد ......

فال قهوه خیلی پدیده جالبیه من که هر بار میرم کلی خوشحال میشم و حتی اگر نکته بدی هم بگه اصلا به دل نمیگیرم  جزئی از تفریحات منه و نه چیز دیگه ای نه پدیده ای که بخوام چشمهامو ببیندم و زندگیمو روی اون استوار کنم یا منتظر پیشامدهاش باشم  واسه تفریح میرم  قهوه خوشمزه ای میخورم و کلی هم انرژی مثبت میگیرم

خلاصش این قهوه هه با اون فالگیرش توی اون روز تعطیلی بدجوری چسبید 




اون طاووس روشن را میبینید گوشه سمت چپ فنجون





نکته



همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم .









رئیسی داریم ما!



نه به خیلی از روسا که حال کار کردن ندارن نه به رئیس ما که :



۱-به جای ارباب رجوعه توی صف بانک می ایسته (سیستم بانکی ما هنوز صفیه)


۲به جای ارباب رجوعه قسم دروغ میخوره


۳به جای ارباب رجوعه خط شهردارو دهیارو  که غلط املائی داره را جعل میکنه(به روش دوسری کپی گرفتن و با لاک سفید افتادن به جون کاغذ بخت برگشته)

۴ به جای ارباب رجوعه توی دادگاه هم میره


۵به جای ارباب رجوعه انواع و اقسام موارد  خواستگاری ،مشاوره ،همسر یابی، خرید ملک و ماشین ،بیمه وووووووووهزارا ن مورد  دیگه را انجام میده


۶-حتی گاهی به جای ارباب رجوعه غصه هم میخوره 


7-گاهی هم شده به جای این ارباب رجوعه دست به یقه هم بشه


و در اخر هم میگه :

میخوام کار ملت راه بیفته خودت میدونی خانم ترنجی من وقت واسه  این کارها ندارم که .....