پاییز دوست داشتنی من !




1-اینجا پاییز خیلی زیباست خیلی دیدنی

من اولین فصلی را اکه برای زندگی  اینجا تجربه کردم پاییز بود (البته اگه اون یک ماه شهریور که در رفت و امد بودم را قلم بگیرم)

اون موقع ها خونه ای داشتم به رنگ سبز با پنجر هایی به رنگ سبز  ......در خونه هم سبز بود پنجره اشپزخونه سبز رنگ ما  که تنها راه ارتباطی من با بیرون خونه هم بود ،فاصله ای به کف زمین نداشت منم تنها مبل تک نفره  خونم

را میکشیدم توی اشپزخونه روبروی پنجره و باریدن برفهارو تماشا میکردم

پاییز را تنهایی اون طوری هیچ وقت دیگه تجربه نکردم اما بازم هر پاییز و هر بارش برفی منو یاد آبان ماه 1385 و خونه نقلی سبز رنگ میندازه .


2- رادمهر هم مثل من عاشق برفه

عاشق برف بازی

دیشب با کلی گریه اوردیمش خونه با لپهای قرمز و دستهای یخ زده

صبح هم به عشق برف برخلاف همیشه اماده برای رفتن به مهد بود بدون هیچ گریه و نق نقی که جدیدا موقع مهد رفتن زیاد انجام میده


3- برای اولین بار در عمرم به یک مهمونی زنانه همسایگی رفتم ! دو تا خانوم خوب و مهربون طبقه های بالایی ماشالله اطلاعات داشتن ها ...... فکر کنم به اداره اطلاعات ساختمونمون راه پیدا کردم فکر کنین تموم دو ساعت مهمونی را در تاریکی مطلق با نور چراغ قوه نشسته بودیم و غیبت میکردیم



4- فکر میکردم بهترین کار این روزهای من رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیله اما وقتی تصمیم گرفتم انصراف بزنم دیدم کارهای بهتر تری هم برای من هست که انجام بدم

.......بعله انصراف زدیم .





خوش یمنی در اولین روز برفی !



لذت زندگی در شهر سرد و کوهستانی اینه که در اولین  روز برفی وقتی داری به سمت اداره میری




یهو یک روباه کوچک وخوشگل از جلوی ماشینت رد بشه ......





به اعتقاد من و  مهدی ....روباه نماد خوش یمنیه