از خورده ریز های پسملکی تا خرید صد تومنی دنیا !

هنوز خیلی خورده ریزام مونده .....فکر میکردم ی کوچولوش هست اما اشتباه کردم چون نه مامان همراهی ام میکنه و نه شوشویی وقت داره که این کارو انجام بده و عملا تا هشت دی خودشو از هر گونه فعالیت در خصوص  نی نی و مسائل مربوط به خونه  معاف کرده مامانم هم کاملا سلیقه متفاوتی داره یا چیزی را کلا نمیگیره یا اگه بگیره با من به توافق نمیرسه پس عملا همه کارها میمونه روی دوش من ......منم که یکم سنگین شدم هوا هم سرده و مغازه ها هم انگار چیز های جالبی ندارن یا من خیلی وسواس دارم و کلی هر چیزی را باید با چیزهای دیگه منطبق کنم کلی فکر در موردش انجام  بدم که مثلا این توپی که میگیرم چه تاثیری میتونه روی بچه نوزاد داشته باشه رنگش چطوره کارکردش چطوره آیا موادش قابل خودرن هست اگر کرد توی دهنش اذیت نمیشه اگه خورد توی صورتش دردش نمیگیره وووووووووووووووو 

 

حالا قراره مامان بره برای سرویس لعابی هاش که بازم قراره به سلیقه خودش بگیره و اونی که من میخوام حتما حذف میشه و بعد من دوباره باید برم پسش بدم و اونی که خودم میخوام را بگیرم خودم باید برم بگردم سرویس خوابشو بگیرم که چندتا اینجا دیدم و مامان گفت بگیر اما من به خاطر ترکیب بد رنگ آبی تیره اش با خاکستری و مشکی  نپسندیدم و حتما باید برم اصفهان که اونجا  هم اونقدر شلوغه که نمیدونم با چی و با کی برم و بگیرمشون  

عروسکاش مونده  ......هنوز خرید نکردم براش میخوام ی الاغ خوشگل با ی دونه خرس آبی کوچولو برای کالسکه اش بگیرم و دوتا ازین رونیک های آهنگی و ی چند تا هم بازی فکری حالا حساب کنین من هیچی هم نگرفتم و شوشویی داره به تربیت بچه فکر میکنه و با این عروسکهاش که خانممممممممم این همه بچه را لوس نکن این همه براش خرید نکن بچه من نباید لوس باشه باید بره خاک بازی و گِل بازی کنه باید بره تو طبیعت .................خودمم حرفشو قبول دارم اما خوب ی کوچولو میتونم عروسک بگیرم دیگه تازه کلی هم به مامانش انرژی میده همین عروسک بازی و عروسک خریدن ها شاید حرف شوشویی پر بیراه نباشه که میگه تو به خاطر خودته که خرید میکنی و نه بچه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و خوب خدائیش بخواین حساب کنین عروسک چیزی نیست که بشه ازش گذشت مگه نه ؟

حالا حساب کنین بین دو آدم این چنینی گیر کردن با دو تا تفکر کاملا متفاوت............... مادری با حوصله کمش و شوهری با منطق زیادش ....منِ ترنجِ وسواسی  چطوری میتونم خرید کنم ؟  

 

پ ن ۱ :این نوشته مربوط به دو سه روز پیش بود ...مامان خودش لعابی هاشو خرید سرویس خوابشو هم انتخاب کرد فکر نکنم دیگه بتونم برم نظر بدم و یا عوضشون کنم  اما اشکالی  نداره بالاخره نی نی کوچولوی ما به چند تا وسیله با سلیقه مادر بزرگش هم نیاز داره دیگه  

  

پ ن ۲:دیشب با شوهری رفتیم برای خرید برچسب بالای سرِ تخت بچه ....ازین برچسب هایی که اشکال متفاوتی دارن و روی دیوار و چوب میزنن ....عکس میمونی با موز و آویزون از درخت خودم خیلی خیلی خیلی  دوسش دارم اما طبق معمول با شوشویی بعد از خریدش کلی بحثیدیم و شوهرک حسابی من را  از تاثیر روانی میمون روی ذهن کودک گرفته تا تاثیر فیزیکی میمون روی رنگِ دیوارِ خونه ی صاحبخونه  منطق پاچ کرد  

 

پ ن ۳:تا حالا شنیدین دنیا به صد تومان .....یا مثلا دنیا به یک صلوات؟ 

اینو همیشه مادری میگفت خدا رحمتش کنه من که هیچ وقت فکر نمیکردم صد تا تک تومانی اینهمه بتونه  ارزشمند  باشه اما: 

  دیشب وقتی بعد از خرید های بی ملاحظه ما در صورتیکه میدونستیم شوشویی کارت عابرشو جا گذاشته و کارت عابر من را هم خالی کرده بودیم و برای بیرون کشیدن ماشین از پارکینگ نیازمند ۵۰۰ تومان بودیم به گفته مادری کامل کامل رسیدم نمیدونین چقدری خجالت کشیدم که وقتی پول جیب هر دوتامونو گذاشتیم روی هم فقط شد ۲۰۰ تومان وای باید خدا من را همونجا خاک میکرد ۲۰۰ تومن دو تا آدمِ شاغل  ...و ی ماشین که روی دستشون مونده ................خدا به داد اونهایی برسه که فقط یک نفر شاغله و یا اونهایی که اصلا کاری ندارن و چند سر عائله ......خلاصه یک مغازه دار آشنای شوشویی پیدا کردیم و تونستیم ازش پول بگیریم و ماشین را از پارکینگ نجات بدیم کلی هم  بالا و پایین پریدیم  که هزینه پارک فقط ۳۰۰ تومن شده و ۲۰۰ تومن به نفعمون .   

 

پ  ن ۴: 

خوشحالم که فیلم اصغر فرهادی جایزه گلدن کلوب را برد لحظه شماری میکنم برای اسکار که انشالله اونجا هم خوش بدرخشه

هفت گانه ترنجی

۱  

یک سرگرمی خیلی جالب پیدا کردم چیزی که حتی بیشتر از فیلم دیدن و یا حتی آشپزی من را درگیر خودش کرده هم تمرکزم را بیشتر میکنه و هم ی جور محاسبات دودوتا چهارتاییه این روزها سرم با جداول سودوکو ژاپنی گرمه .....همون جدول نه در نه با اعداد نه تایی غیر قابل تکرار در ستون و ردیفش حتی امروز چند تا ازین جداول را کپی کردم و با خودم به خونه آوردم و غذا خورده و نخورده نشستم پای حل کردنش و توی یک ساعت تونستم سه تا ازون سختاشو حل کنم

 

۲   

امروز تا میتونستم قربون صدقه پسملکم رفتم ....اون قدر که خودمم ضعف کرده بودم آخه یاد لثه هاش که می افتم که دندون نداره کلی دلم قنج میره خوب تنهایی با پسملکی دل دادیم و قلوه گرفتیم اونم هی مامانشو با لگد هاش همراهی میکرد

 

۳  

عمه های نی نی حسابی خواب پسملکی را  می بینن و کلی ذوقشومی کنن و هی میگن نمیدونی چقد خوشگل و خوش اخلاق بود......... حالا من موندم اگه به استناد خواب زن چپه باشه من باید  ی نی نی زشتول  اخمالو  داشته باشم حتمااااااااااااااااااااا (زشتول خودمی قربونت برم )  

۴  

شوهرک امتحان داره و هیچی هم درس نخونده و تمام روز را به مرتب کردن کتابخونه اش گذرونده تازه   هی میگه دعا کن بیست بیارم( آره شوهرکم شاید با دعاهای من و این وضع درس خوندن حتما از ۱۰۰-بیست میگیری)   

۵    

این بی خوابی شبونه عجب بد دردیه تازه رگ گرفتن پاهام و تکرر ادرار را هم اگه بهش اضافه کنی میشه ی کابوس وحشتناک  که من هر شب باهاش دست و پنجه نرم میکنم    

 

 

۶    

 

برای پسملکی دارم کلاه میبافم که با ژاکتش بتونه ست کنه و بپوشه وقتی کامل شد و منم دکمه های ژاکتش را دوختم حتما عکس هر دوتاشونو میزارم 

  

 

۷  

بازم یکی از  این ارباب رجوع های محترم بنده دست گل به اب داده و پول یکی دیگه را اشتباهی هاپولی کرده ......حالا اشتباهی یکی به حساب  این ارباب رجوعه پول واریز کرده اونم خودش میدونه اما زیر بار پس دادنش نمیره (خداااااااااااااااا اون تیر غیبی را بفرست ) 

اینجا بود که بازم کارآگاه ترنجی وارد عمل شد و یک نامه اساسی برای عدم پرداخت حقوق نامبرده مذکور به بانک مربوطه زد(حال میکنین نامه اداری را ) و حسابی حال گیرش کرد (اگر کارمند نمونه ای نشدیم لااقل ی کارآگاه زبردست میشیم

اندر باب ارباب رجوع های محترم

وقتی توی اداره ای  کار میکنی که  مرتبط با قشر پیر جامعه است باید پی همه چیز را به خودت بمالی ...غر زدنهاشونو تحمل کنی دردودل هاشونو گوش بدی دعواهاشونو راست و ریست کنی مشاور املاک بشی مشاور خانه خانواده شونم بشی تازشم دل به دلشون بدی که ی وقتی خدای نکرده ازت ناراضی نباشن ....و همه اینها مستلزم داشتن اعصابی فولادیه .....واقعا فولادی که بتونی از پس همه این کارها بر بیایی ....و حالا حساب بکن  من روزانه با یک سری آدم بی کار و ناراضی وایضا نا امید سر وکار دارم که میانگین سنیشون   بین 46 تا 76 هستش و حسشون به قول خودشون به من مثل حس پدر به دختره یا گاهی برادر به خواهره  حالا تا اینجای مسئله قابل هضمه منم هیچ مشکلی باهاش ندارم اما اینکه یهو وسط اینهمه کار و مشغله یکی از همین آقایون بی کار و علاف به ظاهر برادر نما  بیاد و بهت بگه که خانم ترنجیان شما هنوز نزائیدی؟ چه حالی می شی .......تازه دقت کن محترمانه با شرم مخصوص میانسالی  اینو نپرسه  بلکه راست راست توی چشات نگا کنه وبِر بِر منتظر جواب بمونه  و بعد تو که از خجالت سرخیدی ی خنده کوچولو بزنی بعد پشت بندش ی نیگا بهت بندازه و بگه اگه کار آرایشگاه هم داری بچه ها(که صد البته منظورش مادر بچه هاست ) هستن هاااااااااااا و تو  عملا قیافت نافرم بشه و از خدا بخوای که همین حالا یک تیر غیبی برسه و یا خودت را بکشه یا این مرتیکه بی کار را.خدائیش  چه حالی میشی؟ 

 

تازشم یکیشون بیاد و نامه دانشگاه جعل بزنه اونم با مهر خوشرنگ آبی که حاضرم شرط ببندم برای خود رئیس دانشگاه  هم آرم آبی نمیزنن و تازشم تاریخشو اشتباهی چاپ کنن و تو هی بخوای دنبالشون بدوی برای مچ گیری  و حسابی تا بعد از ظهر پای ثابت تلفن بشی حتی وجود مهمونات هم مانع این کار نشه تا اساسی حالشو بگیری و یکم دلت خنک بشه و البته از پسش هم خوب بر بیایی که همچین بنی بشری به عمرش از جلوی دانشگاه هم رد نشده چه برسه به اینکه مهندسی مکانیک بخونه  و بعد تماس بگیری و با رئیست هماهنگ کنی و بنده خدا را تا حد مرگ سکته بدی که حراست افتاده دنبالت برو هزار تا سوراخ موش بخر و قائم شو تا بدونه با مهر دانشگاه نمیتونی به راحتی آبنبات بازی کنی(آی ترنجی بد جنس)

یا یکی دیگشون که موئی سپید کرده و ۴ تا بچه تر گل و ورگل داره و عنقریب دختر بزرگش باید به خونه بخت بره با شناسنامه پسرک تازه به دنیا آمده اش بیاد اداره و هی به شیکم گنده تو نگاه کنه و هی دندونای نداشته اش را به رخت بکشه و بگه ایشالله روزیتون بشه  خانم ما که سخت زایمان کرد و موقع زایمان فشارش بالا میرفت و کلی نصف عمرمون کرد تازشم رئیست هی لب به دندان بگزه هی بخواد حرفو عوض کنه اما این ارباب رجوع بی مغز ما هی در مورد فشار خانمش و آه ناله های موقع زایمانش حرافی کنه بایدم قیافتون مثل من این طوری بشه دیگه    

و هزار  مورددیگه

 

 

 

خدائیش حال میکنین من تو چه اداره باحالی کار میکنم؟ 

و هر روز دارم با چه ادمهای تعطیلی سرو کله میزنم  

اگه باور ندارین میتونم یک روز اداره مهمونتون کنم تا عینا با چشمهای خودتون این موجودات عجیب و غریب را روئیت فرمائید 

این روزهای من

ی ژاکت خوشگل برای پسملکی بافتم ...خودم که باورم نمیشد بتونم از عهده اش بر بیام مخصوصا اینکه آموزشم از راه دور و تلفنی بود  ....ی ژاکت سفید با رگه های سبز و آبی و زرد ....برای یک سالگی پسملکی میشه و اون میتونه اون موقع بپوشه و پز مامانشو بده  

اتاق خوابمون را هم تقریبا درست کردیم صاحبخونه محترم جمعه صبح اومد و اتاق خواب را با سنگ ریزه و خاک یکی کرد چون اتاق جای لوله بخاری نداشت و صاحبخونه وشوشویی از صبح شروع به سوراخ کردن و کندن سقف کردن و کارشون تا ساعت ۲ بعد از ظهر طول کشید و ما هم حالا اتاق خوابمون یک جای لوله بخاری خوشگل داره اما هنوز بخاری نداره  

خدا خیر هم بده به برادر شوهری و خواهر شوهری که هردوتاشون دیروز که من سر کار بودم همچین اتاقو مرتب و تمیز کرده بودن که نگو تازه تموم وسایل را هم چیده بودن و من کلی ازین حرکت ترنج پسندانه شان خوشحال  شدم  

دیشب هم با تیبا رفتیم برای قالیچه و روتختی اتاقمون ...من ی مشکلی دارم و اون اینه که  اصلا نمیتونم در مورد اتاقم نظر بدم هیچی توی ذهنم نمیگنجه یا بهتر بگم هیچی چشممو نمیگیره مثلا من توی ذهنم ی روتختی با تنالیته آبی میخوام اما هر چی آبی میبینم خوشم نمیآد قالیچه آبی هم هر چی دیدم خوشگل نبودن من آبی سایان یا سورمه ای  میخوام اما آبی هایی که هست همه با رده های مشکی تزئین شدن که اصلا قشنگ نیستن ...اما تیبا ی نظر دیگه داره میگه من قالیچه و روتختی ام را قهوه ای بگیرم تا هم فضا دنج و تاریک بشه و هم راحتر همه چیز گیرمون بیاد و با هم ست کنیم ...حالا نمیدونم هنوز با شوشویی برای خرید نرفتیم و نظرشو نپرسیدم .... اما خرید اصلی و تصمیم گیری را گذاشتم برای دفعه بعد که نوبت دکتر دارم  که دقیقا میشه دو هفته دیگه ی چند روزی مرخصی بگیرم و  برای خریدبرم   

  پسملکی  این روزها همچین شیطون شده و هی مامانشو لگد بارون میکنه تازشم خوابو از چشمای مامانش گرفته و هی مامانشو مجبور میکنه شبا از خواب بیدار بشه و هی با خودش آروز کنه کاش این پسملکی زودتر به دنیا بیاد و بتونه راحتر بخوابه (خودمم میدونم که این محاله اما میتونم که آرزوشو داشته باشم دیگه) تازشم بد جور  اضافه وزن پیدا کردم که نگو هر بار که خودم را توی آینه میبینم اگر نخوام کلیشه ای بگم که مادر شدن به تموم اینها می ارزه ُباید بگم که با هر بار دیدن خودم حالت تهوع میگیرم و از خودم بدم می آد که این دیگه چه ریخت و قیافه ایه  که  دارم دوازده کیلو توی هشت ماه اونم با رژیم واقعا نوبره   

(خدایا از بارداری و چاقی خستمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه  )  

 

 

پسملکی نوشت : 

  

زیاد غر غر هامو جدی نگیر باشه گل پسملکم

  

خرید های پسملک

این چند روز همه اش به خرید برای پسملک گذشت .....

سعی کردم بر خلاف جهیزیه ام که اکثرشون به سلیقه مامان بود این بار همه را به سلیقه خودم انتخاب کنم و چیزهایی که میخواستم را براش برنامه بچینم و قبلش توی ذهنم پیاده شون کنم و بعد خریدم راانجام بدم و همه وسایل پسملکی را دوست دارم فقط برای خرید تختش یکم با مشکل مواجه شدم که در نهایت آن را هم سفارش دادم سرویسهای تخت بیرون یا خیلی گرون بودن و یا با سلیقه من جور نبودن توی ذهنم تخت نوزادی را می خواستم که ساده باشه و از فضاش بهترین استفاده را بشه کرد مثلا حتما کشو داشته باشه و بچه بتونه تا ۵ یا ۶ سالگی اش ازش استفاده کنه در ضمن ازین تختهای نوزاد نوجوان هم نمیخواستم چون دوست دارم پسملکم وقتی به سنی رسید که بتونه انتخابی داشته باشه خودش در مورد اتاقش و تختش تصمیم بگیره  

برای همین به نجاری که می شناختیم سفارش دادم  وامیدوارم همونی که توی ذهن منه را بتونه درست کنه ...یک تخت نوزاد جمع جور با دوتا کشو زیر تخت و یک کمد ساده با  ویترین یا بهتر بگم جا کتابی سر خودش داره ....خیلی ساده است اما قشنگ ...رو تختی پسملک را هم که عاشقشم از روزی که خریدم هر دقیقه ی سری بهش میزنم و با خرسک خندون روی روتختی سلام علیک میکنم اونقدر با مزه است و توی تموم این وسایل بیشتر از هر چیزی مشتاق دیدنش و استفاده اش برای پسملکی ام هستم از خرید هام فقط چند وسیله جزئی مونده که من یا مامان به تنهایی دنبالش باشیم و نیاز به صرف سلیقه خاصی هم نداره

برای اتاق  پسملک هم کلی برنامه داشتم که صاحبخونه محترم همکاری نکرد و درب کمد چوبی اتاق را ننداخت و حالا مجبوریم اتاقش را گوشه اتاق خودم درست کنم و هر سه تا شریکی از اتاق استفاده کنیم فقط میمونه یک پرده مناسب برای پنجره  یک قالیچه خیلی کوچیک برای پای تخت پسملک و بالاخره یک روتحتی ست برای تخت خودمون (قابل توجه اینکه من به خاطر وسواس زیادم هنوز روتختی جهیزیه ام را هم نگرفتم و وقتی که روتختی پسملک را پیدا کردم انگار دنیا را بهم دادن که مجبور نبودم تخت  اونو مثل خودم بدون روتختی بزارم)

خوب اینکارها را که انجام بدم اتاقمون خیلی خوب میشه  فقط می مونه ی بخاری برای اتاقمون که بتونیم توی این سرما ازش استفاده  کنیم(فقط دقت کنین صاحبخونه ما با اون همه مدرک مهندسی عمرانش اتاقاش بی اندازه غیر استاندارد هستن یکیشون کمد داره درب نداره یکیشون همه چی داره جای لوله بخاری نداره )

یک موضوع خوب دیگه اینکه من خیلی دنبال آتلیه برای عکس نی نی می گشتم و وقتی برای خرید رفتم فروشگاه به خاطر خریدمون کارتی بهمون دادن برای اتلیه و عکس رایگان ...نمونه کارهاش  را هم داشتن که خیلی خوشگل بودن ....انشالله پسملکی به دنیا اومد حتما میبرمش اونجا و کلی عکسهای خوشگل با فیگورای بامزه ازش می گیرم


اتفاق مهم دیگه توی این چند روز سالگرد عقد من و شوشویی بود .....دروغ چرا من برای همه چیز کلی برنامه می چینم و همیشه این برنامه هام به خاطر کار شوشویی کنسل می شه و اون شب هم به خاطر نبود شوشویی یکم دلخور بودم ولی خوب بعدش شوشویی با هدیه اش غافلگیرم کرد چیزی که من همیشه از بچگی هام دوسشون داشتم همون گوی های پر از برف و آدمک های عاشق داخلشون ....همیشه دوست داشتم یکیشونو داشته باشم خودم بارها برای خریدشون رفته بودم اما خوب خیلی خیلی دلم میخواست از طرف شوشویک هدیه اش بگیرم و وقتی کادو ام را گرفتم واکنشم دیدنی بود تا ده دقیقه فقط گریه میکردم ......اونقدر اشک ریخته بودم که شوشو فکر کرده بود کار بدی انجام داده و هاج واج مونده بود ولی نمیدونست که این گوی ها من را میبرد به دنیای  کودکی هام و توی روزهای گرم خوزستان آرزوی داشتن برف داخل گوی ها و هنوزم که هنوزه من با دیدن این گوی ها و برف های داخلشون آروز میکنم کاش همیشه سال زمستون بود و برف اما گوی من برف نداشت بلکه دو تا دختر و پسر خوشگل داشت با کلی ریزه های سبز که وقتی نورهای رنگی اش روشن میشدن این ریزه های خوشگل هم دیدنی تر بودن موزیکال هم نبود که اونم شوشو خیلی گشته بود اما اون مدلی گیرش نیومد ی دونه قنادی خیلی خوب هم پیدا کرده بود  که شیرینی هاش معرکه است و طعم کیک های خونگی  مامان پزی را با چشیدنشون می تونی حس کنی که برای اون شب هم شوشویی سفارش داده بود و حسابی اون شب را با اون هدیه خوشگلش و با اون شرینی خوشمزه (مخصوصا اینکه من رژیمم را هم شکسته بودم ) خاطره انگیز شد