گردگیری

از دیروز یکم کارهامو سر و سامون دادم ...بالاخره اینجارو ساختم ...یک حس جدیده اینکه از خونه قبلی ات با تموم علاقه و وابستگی  بخوای و تصمیم بگیری به جای دیگه که مسلما بهتره  و حال هوای تازه تری داره .نقل و مکان کنی .... خونه جدیدم را  با این رنگ نارنجی اش با این اسم تازه ام  . دوست دارم چون بیشتر سر ذوقم میاره ... نشاط و شادابی که این روزها واقعا بهش نیاز دارم   ...........خونه حقیقیه بهم ریخته ام  را  مرتب کردم ...اتاق هایی را که منتظرقدوم مبارک شوشویی و دست به کار شدنش برای نظافت بودن را در آخر با یک عملیات انتحاری به ضرب جارو کشیدمشون   لباسهای تلمبار شده را انداختم لباسشویی ...آشپزخونه درندشتمونو آبیاری کردم و حسابی کفش را  باپودر و تی تمیز کردم ....کلی خونه ی تارعنکبوت بستمونو گردگیری کردم و توی هر بار گردگیری میتونستم ضخامت یک سانتی گردو غبارو  با چشمام و نوک  انگشتام  لمس کنم ....تموم ظرفهارو هم شستم ....دو ساعتی هم با دوست  بیست ساله ام گپ زدم .....تی وی دیدم .....قرآنمو خوندم و خلاصه کلی ازون کارهای عقب افتاده را دیروز انجام  دادم ...و بعد با خودم فکر کردم که چرا همیشه اینطوری نیستم تا هم حوصله ام سر نره و هم وقت فکر کردن های الکی نداشته باشم ..... 

اوضاع وسواس ِ فکر ی ام  یکم بهتره ... خودم احساس میکنم وقتی استرسی نداشته باشم این وسواس و فکرهای بیهوده کمتر سراغم میان .....شاید شوشویی راست میگه که الان وقت کلاس طراحی رفتن نیست و باید یکم این زمان را به عقب بندازم و الان که مصرانه نمیزاره برم کلاس و عنوان میکنه که اینجانب ظرفیت کلاس رفتن را ندارم .یجورایی اعصابم آرومتر شده      ولی این موضوع اصلا  خوشحالم نمیکنه اما شایداین  واقعیتی باشه که من باید هر چه زودتر متوجه اش بشم و بپذیرمش 

امروز هم در راستای  پی بردن به علاقه ام دارم تحقیق میکنم چون امسال معماری شرکت کردم  در موردش یک سری تحقیقاتی انجام دادم نباید احساسی تصمیم بگیرم می خوام واقع بینانه جلو برم فعلا تحقیقاتمو میکنم و بعد دوست دارم علائقمو با تفکیک رشته های مذکور اینجا بنویسم و بعد خودم به یک نتیجه نهایی برسم...   

 

مامان هم امروز از سفر بر میگرده ...جدن دلتنگشم ...تا وقتی اینجا بود و هر روز باهاش تلفنی صحبت میکردم واقعا قدرشو نمیدونستم که همین صحبتهای روزانه چقدر بهم  انرژی میده و این یک هفته ای که نبود و خیلی خیلی کم باهاش حرف زدم (روزی تقریبا ۸ دقیقه )برام این باور   را  آورد که چقدر دوسش دارم و چقدر بهش. به وجودش نیازمند ....   

 

نظرات 8 + ارسال نظر
جودی ابوت دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://moon2011.blogsky.com/




من باید ازین همه تمبلی خجالت بکشم شما چرا؟

رها پویا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

خوش اومدی.
خونه جدید مبارک
همیشه خوش باشی

موفق باشی تو هر کاری که انجام میدی. همیشه سلامت باشی عزیزم

ممنون عزیزم
تو هم موفق باشی و خوشبخت

رها پویا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

مامان هم الهی که برقرار باشند

ممنون عزیز دلم فدات شم

مژگان دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ

من نمیدونستم یعنی یادم رفته بود اشکال نداره اطلاعات بده واسه دفعه بعد.

حتما عزیزم

عسل دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://foodlover.blogfa.com/

خونه نو خیلی خیلی مبارکه.

ممنون خوش اومدین

کتایون دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://kati28.blogfa.com

وبلاگ جدید مبارک .دیگه تو قبلی نمی نویسی؟از لیستم حظفش کنم؟

سلام عزیزم فعلا که نه ...میتونی اینو با اون جایگزین کنی

ریتا چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ http://rita90.persianblog.ir/

به به چه خانم زرنگی. میبینم چقدر تند تند آپ کردی

مژگان امینی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

مبارکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد