جهیز یه برون

 

 

 

 

تو خانواده مامان اینا هنوز خیلی از رسومات زنده است ....هنوز رسم های عروسی مثل سابقه ...رسم جهیزیه برون ...رسم حنابندان ....رسم داماد سلام ....هنوز با همون کیفیت سابق   

هنوزم جهیز برون با دود اسپند و صلوات و کل و شادی و رقص همراهه ...خونه داماد خوابیدن ومنتظر جهیزیه بودن..... شادی کردن وحتی گاهی دلخوری از کم توجهی مادرشوهر یا خواهر شوهر هنوز همه چیز روال خودشو داره هنوزم عروسی تو خانواده ما یک هفته طول میکشه و چون اصولا در خانواده مادری ام تعداد پسر ها از انگشت دست هم کمتره پس این عروسی ها چند سال یک بار اتفاق می افته مثلا اخرین بار عروسی دایی کوچیکه. ده سال پیش بود و الان پسر دایی بزرگه ...و بعدیش معلوم نیبست  چند سال دیگه باشه ...امروز و دیروزم ما خونه دایی بزرگه بودیم توی تدارکات جشن عروسی که قراره چهارشنبه شب باشه و به رسم خانوادگیمون توی خونه آقاجون که یک خونه قدیمی ایوان داره (حنابندان خودمم اونجا بود)برگزار میشه ....امروز تا تونستیم رقصیدیم تا تونستیم خندیدم و جاتون خالی تا تونستیم غیبت کردیم (البته دخترونه ؟)خوب کلن بادختر خاله ها که جور میشیم فقط بساط خنده و غیبت چاقِ چاقِ  

اما حیف که شوشویی نبود ...دیروز امتحان داشت و بعدش هم برگشته بود خونه و رفته بود بیمارستان دیدن آقاجون ... 

منم چهارشنبه اونجا بودم  با یک امیدی رفتم چون مامان جون (مادر شوشویی )گفت چشماشو باز کرده و پاهاش را تکان داده اما چهارشنبه حالش اصلا خوب نبود بی هوش به وسیله دستگاه نفس می کشید دلم برای  محبت و مهربونی اش تنگ شده دلم برای بوسیدنش ....برای همه چیز دلتنگشم ....

نظرات 4 + ارسال نظر
ebadi جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://www.irantopleader.blogsky.com/

هم اکنون زمان تحقق یک رویای بزرگ فرارسید:


http://www.irantopleader.blogsky.com/

ریتا جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ب.ظ http://rita90.persianblog.ir/

خوش بگذره عروسی راستی من متوجه نشدم منظورت چیه از زری و پری و...؟
همسری من تو خونه خودمون خیلی شاده ولی وقتی بین اعضای خانواده خودشون قرار میگیره همون جوره! البته وقتی بقیه رسمیو خشکن اونم مجبوره تابع جمع باشه! مثل خود من!

ممنون عزیزم شعر را گفتم ما همیشه به جای زری میگیم ژری یا ماری

رها پویا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

خوش باشی ترنج عزیز. خوبه که بهت خوش گذشت. خوشحالم که خوشحالی ...پدر شوشو هم به سلامت برگردند خونه ...

مژگان امینی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

چه خانواده ی با حوصله ای خدا حفظشان کند.
ترنجی جان الان چهار سال است که خانواده ی شوهر من هر سال یک عروسی دارند(فقط از نوه ها از بقیه ی فامیل که دیگه ماشا ا..).ولی خانواده ی خودم هیچ خبری نیست مریم که رفت اون سر دنیا برادرش هم که حالا حالا ها زن بگیر نیست.

خدا کنه همیشه عروسی باشه توی خونه شوشویی اونقدر بچه هست کههمیشه عروسی شون براهه کلن خدا واسشون همه جوره جور میکنه این دوره بودن را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد