هفت گانه ترنجی

۱  

یک سرگرمی خیلی جالب پیدا کردم چیزی که حتی بیشتر از فیلم دیدن و یا حتی آشپزی من را درگیر خودش کرده هم تمرکزم را بیشتر میکنه و هم ی جور محاسبات دودوتا چهارتاییه این روزها سرم با جداول سودوکو ژاپنی گرمه .....همون جدول نه در نه با اعداد نه تایی غیر قابل تکرار در ستون و ردیفش حتی امروز چند تا ازین جداول را کپی کردم و با خودم به خونه آوردم و غذا خورده و نخورده نشستم پای حل کردنش و توی یک ساعت تونستم سه تا ازون سختاشو حل کنم

 

۲   

امروز تا میتونستم قربون صدقه پسملکم رفتم ....اون قدر که خودمم ضعف کرده بودم آخه یاد لثه هاش که می افتم که دندون نداره کلی دلم قنج میره خوب تنهایی با پسملکی دل دادیم و قلوه گرفتیم اونم هی مامانشو با لگد هاش همراهی میکرد

 

۳  

عمه های نی نی حسابی خواب پسملکی را  می بینن و کلی ذوقشومی کنن و هی میگن نمیدونی چقد خوشگل و خوش اخلاق بود......... حالا من موندم اگه به استناد خواب زن چپه باشه من باید  ی نی نی زشتول  اخمالو  داشته باشم حتمااااااااااااااااااااا (زشتول خودمی قربونت برم )  

۴  

شوهرک امتحان داره و هیچی هم درس نخونده و تمام روز را به مرتب کردن کتابخونه اش گذرونده تازه   هی میگه دعا کن بیست بیارم( آره شوهرکم شاید با دعاهای من و این وضع درس خوندن حتما از ۱۰۰-بیست میگیری)   

۵    

این بی خوابی شبونه عجب بد دردیه تازه رگ گرفتن پاهام و تکرر ادرار را هم اگه بهش اضافه کنی میشه ی کابوس وحشتناک  که من هر شب باهاش دست و پنجه نرم میکنم    

 

 

۶    

 

برای پسملکی دارم کلاه میبافم که با ژاکتش بتونه ست کنه و بپوشه وقتی کامل شد و منم دکمه های ژاکتش را دوختم حتما عکس هر دوتاشونو میزارم 

  

 

۷  

بازم یکی از  این ارباب رجوع های محترم بنده دست گل به اب داده و پول یکی دیگه را اشتباهی هاپولی کرده ......حالا اشتباهی یکی به حساب  این ارباب رجوعه پول واریز کرده اونم خودش میدونه اما زیر بار پس دادنش نمیره (خداااااااااااااااا اون تیر غیبی را بفرست ) 

اینجا بود که بازم کارآگاه ترنجی وارد عمل شد و یک نامه اساسی برای عدم پرداخت حقوق نامبرده مذکور به بانک مربوطه زد(حال میکنین نامه اداری را ) و حسابی حال گیرش کرد (اگر کارمند نمونه ای نشدیم لااقل ی کارآگاه زبردست میشیم

نظرات 6 + ارسال نظر
رومینا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://rahaaaa.blogsky.com/

الهی قربونت بشم که داری مامان میشی
چقدر حس قشنگیه
تروخدا از این حسی که داری بیشتر بنویس
بیشتر بگو
دوست دارم بدونم
دوست دارم درک کنم

من خودم 19 سالمه
عاشق بچه ام
میمیرم واسه بچه

داداشم و زن داداشم چند ساله ازدواج کردن
ولی دوست نداشتن بچه دار بشن
الان به خاطر منو مامانو بابام که اینقدر بچه دوست داریم
تصمیم گرفتن بعد از عید دیگه یک فکری به حال بچه بکنن

حتی براش اسم هم انتخاب کردیم
قراره بزاریم رها

دارم از الان برای برادر زاده ی نازم مینویسم تا وقتی که به دنیا اومدو بزرگ شد بخونه

دوست داشتی به وبلاگ رهای منم سر بزن
خلی دوست دارم از احساساتی که الان داری بدونم

دوستت دارم مامانی
رومینا

ممنون از محبتت
انشالله رهای شما هم به سلامتی به دنیا قدم بزاره و قدر این عمه خانم مهربونش را بدونه

الهام یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com

صفحات وبتون رو ورق زدم و از خوندنش لذت بردم. سرشار از احساسات لطیف و زنانه...
خیلی زیبا از به وجود اومدن و رشد قسمتی از وجودت می نویسی.
امیدوارم همیشه شاد باشین.

zahra دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://zarzari.blogfa.com

ترنج خانم جون سر نمیزنی اشکال نداره میدرکم اما خجالت بکش لینکمو تو این ادرستم بدار
وااااااای کلاه کوچولووووووووو

مهرناز سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ http://amitith.blogfa.com

نازی عزیزم

رومینا سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ق.ظ http://rahaaaa.blogsky.com/

مرسی از این همه مهربونیت عزیزم

مژگان چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ

عزیزم خیلی خوشحالم که آدرست رو گذاشتی دلم تنگ شده بود.
مراقب خودت باش کارگاه ترنج

سلام خوبی؟
اره دیگه باید برم تغییر شغل بدم و کارآگاه بشم شاید شرلوک هلمزی پوآرویی یا شایدم مارپلی شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد