آموزش زبان فارسی به سبک ترنجی !


بدو بدو دنبال وسایلم میگردم

لنگه جورابم

کمبربند اون شلوار جین آبیم که حالا باید برای ی شلوار کتون یشمی ام درش بیارم

لنگه کفش رادمهرکم

 وسایل رادمهرک

ظرف غذاش

بازش میکنم غذاشو میریزم توش

شیشه شیرش

با  شیر محلی  پرش میکنم  میزارم تو کیف

توی همین فاصله میپرم دوش هم میگیرم به سرعت جن

میام بیرون لاک خوشگل قرمزمو برمیدارم امروز میخوام ناخنهای پامو رنگی کنم

ناخنهای یکی از پاهامو لاک میزنم رادمهر بیدار میشه تا چشماشو باز میکنه شروع میکنه جایی را نشون دادن و هی میگه طوطو  طو طو

مثل مادرش خواب دیده اما نه خواب ماهی خواب طوطو

مامانش دیشب خواب ماهی و غواصی و خرچنگ میدیده خواب کاملا علمی با جزئیات واضح که حتی میشه از روش یک برنامه علمی برای شبکه نچرال جغرافیا ساخت

میرم بغلش میکنم در میره شروع میکنه با زبون عجیب غریبش حرف زدن مهدی میگه تو  از بس سریال کره ای دیدی این بچه  به جای فارسی زبوش به کره ای میچرخه

براش بستنی و بسکوییت اماده میکنم کشف خودمه بسکوییتو تو چای داغ  حل میکنم بستنی میزارم روش مارمالاد سیب هلو قاطی اش میکنم به لذت میدم پسری میخوره اونم کیفور میشه و غش غش میخنده و وسط خوردن دوباره کره ای حرف میزنه و با دستهای ازادش ماشین  کنترلی اش  را میزاره توی لباسشویی و انعکاس نور آبی و قرمزشو از شیشه ماشین نگاه میکنه....یادم میاد یکی از پاهامو لاک نزدم بدو بدو لاکمو میارم   رادمهر هم تقیلد میکنه میخواد لاک بزنه وسایل ارایشمم هست

ریمل برمیدارم اونم میخواد............خط چشم ...رژ گونه............. بورسش ............حتی بورس مو لباسام هر چی بر میدارم اونم میخواد یهو ی نگاهی بهش میکنم و یک فکر عجیب و خنده دار  به سرم میزنه 


خوب اقاقاها تو که خوب بلدی تقلید کنی بزار ببینم ی چی بگم میتونی بگی ؟


و هی شروع میکنم به گفتن قسطنتنیه 


قسطنتنیه قسطنتنیه ......


اولش اروم اروم  و بخش بخش میگم بعد یهو تندش میکنم اونقدر میگم که مثل اواز میشه خودمم براش حرکات موزون انجام میدم قسطنتنیه قدتو قربون!!!!!!!!!!!(مثلا شعر گفتم!)هی تند تند میگم ببینم رادمهر میگه یا نه ؟


رادمهر هم هاج و واج به دهنم نگاه میکنه و بورس هم توی دستهاش اویزون مونده  اخرش انگار کشفش میکنه با چشمهای دکمه ایش به چشمام زل میزنه و میگه   یه یه یه یه !



پ ن :

بچه که بودم تصویرم از مادر های خوب یک زن چاق بود که همه اش در حال آشپزی و درست کردن کیک و شیرینی باشه مامان من نه یک زن چاق بلکه بسیار خانم خوش هیکلی هم بودن پر انرژی و جوون و البته همه اش در حال شیرینی درست کردن و کیک پختن ......

حالا این روزها من درگیر واژه خوب مادری  هستم یا بهتر بگم واژه مادر خوب بودن

به نظرشما مادر خوب بودن چطور مادریه ؟

این برام سوال شده ؟

آیا من مادر خوبی هستم؟آیا  برای بچه ام به قدر کافی وقت میزارم؟آیا از داشتن مادری مثل من لذت میبره؟توی ذهنش چگونه نقشی دارم؟ خودم دلم میخواد بهتر مادری کنم و عاشق تر


ممنون میشم نظراتتونو بخونم






رادمهر +ننه قمر

رادمهر چن وقتیه ی دوست خیلی خوب پیدا کرده ....دوستی که از خودش قدش کوچیکتره اما سنش بیشتر

دوستی که رادمهرک فسقلی من ،کنارش احساس بزرگی میکنه  و پا به پاش راه میره حرف میزنه واین اخریها دوچرخه سواری یادش میده  ....حتی زمانی که نمیخواد غذا بخوره اگه بگی برو ننه را بیار ،میره میاره و باهم غذا میخورن تازه لقمه هم دهانش میزاره

هردوتاشون  واسه خودشون وروجکین .....که وقتی با هم هستند  هیچ کسی حریفشون نمیشه






اینجا رادمهر پازنون داره ننه قمر  را میبره گردش آخه خود ننه پاهاش درد میکنه و باید با عصا بره اینورو اونور ....تازه بهش میگی کجا میری اخم هم میکنه وروجک




رادمهر در کنار دوستان بعد از یک  دور گردش با ننه جان

معرفی میکنم

از سمت راست

خرسک قهوه ای (هنوز اسمی براش پیدا نکردیم) .....ننه قمر ...رادمهرک وجناب زرد انبوه




پ ن ۱:پاهای رادمهرک هنوز به پای دون چرخ نمیرسه واسه همین خود منم باید دسته چرخشو بگیرم و باهاشون به گردش دور خونه برم


پ ن :در پی آب بازیهای مکرر رادمهرک در حیاط خونه مامان بزرگش( دقیقا 4 سری خودشو انداخت توی تشت و آب بازی راه انداخت) ،امروز با تب شدید و بی حالی راهی مهد کودک شد ....

 دعا کنین این وروجک من زود زود خوب بشه

 




رادمهر در تی وی

دیشب خونه خواهر مهدی وقتی داشتم با مامان تلفنی صحبت میکردم و همین طور هم تی وی میدیدم که برحسب اتفاق داشت اخبار استان را پخش میکرد و همه هم بی توجه بودن از بس سرو صدا می اومد و همه با هم حرف میزدن .......یهو دوربین چشمان دکمه ای پسرکی را نشون داد که با بلوزی در شلوار و تکیه داده بر تخت نرده ای به لنز دوربین محترم زل زده بود و هاج و واج سی ثانیه ای دوربین را روئت میکرد ........عزیز  دلم رادمهرک من توی اخبار استانی اونقدر بامزه بود که من گوشی را ول کرده بودم و با خوشحالی فریاد میزدم واقعا فریاد ها که بیاین رادمهر را داره نشون میدهوهمون موقع هم اس ام اس همکار محترم که دارن رادمهرو نشون میدن و احساس اینکه مثلا مادر قهرمانی یا فرد مشهوری باشم که پسرش غروری افریده که در خور تشویق باشه و ازش برنامه بسازن را داشتم و تا خود خود صبح و حتی الان در پوست خودم نمیگنجیدم



پ ن :با توجه به استعداد رادمهرک در بازیگری و سر کار گذاشتن و سرگرم کردن بقیه به مهدی  میگم اگر ی روزی رادمهر مشهور شد و ازش پرسیدن از کی این علاقه را در خودت دیدی با افتخار میگه تموم استعدادم از همون یک ساله و نیمه گی در اخبار استان کشف شد


پ ن :صبح که رادمهرو داشتیم میبردیم مهد مهدی میگه لباس های پلو خوریشو بپوشونش اگر پسرکمون خواستن نشون بدن خوشتیپ باشه

عاقبت شیطونی های پسرک:


دیروز رادمهر با باباش داشتن بازی میکردن یهو رادمهر شیشه روی میز را به سمت خودش میکشه ونتیجه اش میشه اینی که میبینین:




انگشت وسطی اش شکسته و بقیشون کوفته شده و باید سه هفته توی گچ باشه ....


رادمهر به روایت تصویر 2

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.